دبير شوراي كودك و نوجوان بنياد انديشه اسلامي منصوب شد

بنياد انديشه اسلامي طي حكمي سيد علي كاشفي خوانساري را به عنوان دبير شوراي كودك و نوجوان منصوب كرد.

به گزارش روزچهارشنبه ايرنا ،كاشفي خوانساري نويسنده وپژوهشگر ادبيات كودك و نوجوان است كه تاكنون ‪ ۴۰‬عنوان كتاب در حوزه مسائل فرهنگي،ادبي و ديني منتشر كرده است. وي در حال حاضر مدير مسئول ماهنامه شهرزاد و مسئول دفتر هنر و ادبيات بيداري(حوزه هنري) است. ازجمله مسووليت‌هاي قبلي وي مي‌توان به دبير هيئت نظارت بر كتاب كودك و نوجوان (وزارت ارشاد)، مديريت اداره كودك موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره ) و مديريت دفتر نمايش‌هاي ديني اشاره كرد. توليد نشريه، كتاب، انيميشن و ... براي مخاطبان كودك و نوجوان در سطح بين‌المللي بويژه جهان اسلام از جمله وظايف پيش بيني شده اين شورا است.

۱-

لباس آن روز

لباس آن شب

لباس آن سفر

لباس آن مهمانی

لباس آن عصر بارانی

 

لباس ها

لباس ها

لباس ها

 

لباسهایم

همه اینجاست

اما چرا

تو نیستی؟

ادامه نوشته

۱-

خدایا

نمی گویم برگردد

لطفاً فراموشی!

فراموشی!

فراموشی!

انصاف بده

خواهش بیجایی است؟

ادامه نوشته

۱-

یکم

دوم

سوم

 

یازدهم

دوزدهم

سیزدهم

 

بالاخره می گذرد سی شب هر ماه

با حافظ

داریوش

ساسی مانکن

و چشم هایی

کمی تا قسمتی ابری

و توده های خطوط بارانی

ادامه نوشته

۱-

آقای دیکنز

آرزوهای بزرگ

همیشه بزرگ نیست

شاید پیپ خوشبخت بود

اگر استلا

در آن سالهای بی خبری

برایش یک آف می گذاشت

ادامه نوشته

۱-

خلوت است این که فریاد می کند یا تنهایی؟

غربت است یا انفراد ؟

هرچه هست کوچه های دل و خانه

غرقِ قرقِ قاطعانه اوست

ادامه نوشته

۱-

چشم هایم این روزها

دهان به دهان

چشم تقویم نخواهد گذاشت

چه فرقی خواهد داشت

بیست و چند روز از مهر گذشته باشد

یا بیست و چند سال از تولد کسی

یا بیست و چند هفته از یک خداحافظی

ادامه نوشته

۱-

مطالب می فرمودم انگار!؟

عشقِ تو

سرنوشت زشت من است

پردیسی که داشتم

دوزخی که می دارم

برزخی که می ورزی

ادامه نوشته

۱-

تیک تاک قلبم

یکی لا لیلا می گوید

ویکی الا لیلا

من ارتفاع سر گیجه را

با هر ضربان اندازه می کنم

ادامه نوشته

۱-

نه،  بهانه نیاور

کسی از اولیای خود را

به چنین ابتلایی نیاز موده بودی

حالا هم نمی خواهد منت بگذاری

خودت هم می دانی

بلای بالاتری بلد نبوده ای

ادامه نوشته

۱- 

تمام شده ام اما

چرا تمام نمی شوم؟

 

۲-

یک یک چشمه ها را

اگر مضمضه کنم

بوی لیلا را فقط

همان قنات گل آلوده می دهد

ادامه نوشته

۱-

خط

نقطه

خط

زاویه

خط

دوران

حجم

دایره

 

به یک تکانه کلکش

به تکوین تجلا یافتنی

ومن

در معادلات منحنی­ها

و نمودار موج­ها

به حیرت غوطه می خورم

ادامه نوشته

۱-

اشّد من الموت

انتظار نبود

یا اگر بود

چشم به راهی مرگ بود

به خسران فقدان تو

ادامه نوشته

لالایی های لا لیلایی

1-

روسری

سرخ، شاتوتی

 

روسری

زرد، لیمویی

 

روسری

سپیده، پنبه­ای

 

روسری­ها

ارغوانی

لاجوردی

 

رنگ­ها

عنابی

گلبهی

طعم خوش رنگ­ها

عطر میوه هادر کام

رنگ­های در باد و تاب مستوری

نظر بازی با میوه­ها

و تماشای بستانها

توصیه های پیش از مرگ برای نویسندگان

توصیه های پیش از مرگ برای نویسندگان

                                                                سیدعلی کاشفی خوانساری

   چند روز قبل ، انبوهی از فیش ها و یادداشت های دوست نویسنده ام ،مرحوم حسین حداد به من سپرده شد تا آن ها را  واکاوم و آثار منتشر نشده را بیابم و سامانی دهم . حس و حالم دقیقاً شبیه روزهایی بود که چند سال قبل ، چنین مسئولیتی درباره اوراق برجای مانده از مرحوم منصور حسین زاده به من سپرده شد .

ادامه نوشته

سيرى در چند حج ‏نامه

حج نماد اصلى مسلمانان جهان است . هرساله صدها هزار مسلمان، سياه و سفيد، شيعه و سنى، عرب و فارس و ترك و هندو و ... گرد هم مى‏آيند تا به سنت محمدى، حج ابراهيمى را به جا بياورند .

دهها و صدها نويسنده و شاعر ايرانى از هزار سال پيش به اين سو، پس از سفر حج، حج‏ نامه‏هايى نگاشته‏اند . اين نوشته‏ها براى کساني كه اين توفيق عظيم را تجربه نكرده‏اند بسيار شيرين و خواندنى است . اينک، نگاهى كوتاه به چند سفرنامه حج‏ : ادامه مطلب

روزه ‏دارى در صد و پنجاه سال قبل

مى‏خواهيم كمى از حال و هواى ماه رمضان تهران در صد و پنجاه سال قبل برايتان بگوييم.

شايد شما نام روزنامه «وقايع اتفاقيه‏» را شنيده باشيد. اين روزنامه از قديمى‏ترين مطبوعات كشورماست. تا چند سال قبل فكر مى‏كردند كه اين اولين روزنامه ايرانى است اما امروز ما مى‏دانيم كه روزنامه «كاغذ اخبار» و يك روزنامه به زبان آسورى قبل از اين روزنامه منتشر مى‏شده‏اند.

انتشار روزنامه وقايع اتفاقيه در زمان حكومت ناصرالدين شاه قاجار و زمان صدر اعظمى اميركبير آغاز شد. اين روزنامه هفتگى منتشر مى‏شد و از سال 1267 هجرى قمرى به مدت يازده سال روزنامه رسمى حكومت ايران بود.

در شماره نوزدهم اين روزنامه كه روز پنج‏شنبه دوازدهم شهر [ماه] شعبان‏المعظم سال تنگوزئيل [سال خوك] 1267 هجرى [قمرى] منتشر شده در بخش «اخبار ممالك محروسه پادشاهى‏» [اخبار داخلى] مى‏خوانيم: [ادامه مطلب]

• پايتخت دوم ادبيات كودكان

دوستى خواسته يادداشتى درباره جايگاه شهرستان قم در ادبيات كودك و نوجوان ايران بنويسم. فرصت مراجعه به كتاب‏ها و يادداشت‏هاى تحقيقى نيست و بايد به محفوظات اكتفا كنم؛ هرچند كه كوتاهى‏هايى را به دنبال داشته باشد.

تا جايى كه به ياد دارم آشيخ عباس قمى در سال‏هاى جوانى و در زمان حكومت مظفرالدين شاه شرحى بر يكى از شرح‏هاى كتاب نصاب الصبيان براى دانش‏آموزان نوشت كه در شهر قم به چاپ رسيد. قطعاً كتب مربوط به كودكان و نوجوانان تأليف‏يافته و انتشاريافته در شهر قم در دوره قاجار فراوان‏تر است.

در دوره پهلوى بايد از نقش غير قابل انكار قم در انتشار نشريات مذهبى براى دانش‏آموزان ياد كنم. مجله‏هاى نور دانش براى فرزندان، نجات نسل جوان و سالنامه آن، پيام شادى و نسل نو از آن جمله است. نقش آيات عظام و مراجع تقليدى چون مرحوم آيت‏الله العظمى گلپايگانى، مرحوم آيت‏الله العظمى شريعتمدارى و حضرت آيت‏الله العظمى مكارم شيرازى در شكل‏گيرى و انتشار اين مجلات بسيار مهم، قابل توجه و شايسته تقدير است. در همان سال‏ها ناشران مختلفى به نشر كتاب‏هاى دينى براى كودكان در شهر قم پرداختند كه از ميان ناشران انتشارات »در راه حق« و از ميان نويسندگان افرادى چون شهيد مطهرى، آيت‏الله مكارم شيرازى، مرحوم مصطفى زمانى، مير ابوالفتح دعوتى، محمود حكيمى، خسرو شاهى، فرزانه و... را مى‏توان نام برد. نشريات سابق و فعلى همچون كودك مسلمان، المهدى، پرواز، سلام بچه‏ها، پوپك، حديث زندگى، بشارت و... اين شهر را به دومين قطب مطبوعات كودك و نوجوان بدل ساخت. [ادامه مطلب]

•  وفور نعمت

در عراق آنقدر اماكن زیارتی هست كه ناخواسته خیلیها از قلم میافتند. هركدام از این امامزادهها اگر در ایران یا هر كشور دیگری بود به تنهایی بارگاهی عظیم مییافت.
مسجد سهله و مسجد كوفه آنقدر عظیم و پرارج است كه بعید است بشود با این توقفهای چند ساعته بهره لازم را از آن برد. مقبره مسلم بن عقیل، هانی بن عروه، مختار ثقفی، خدیجه بنت علی(ع(، كمیل بن زیاد، رأس الحسین، قبرستان وادی السلام، منزل مولا)ع)، میثم تمار،مقام صافی صفا، مقبره سید رضی و سید مرتضی و قبر حضرت هود و صالح)ع( را زیارت میكنیم.
مسجد براثا را كمتر ایرانیان زیارت میكنند. مسجد عجیبی است. انگار دریچهای باشد كه بتوانی چند هزار سال قبل را تماشا كنی. خدا قسمت مشتاقان كند. فضای معنوی خاصی دارد.
گورستان وادی السلام هم برای خود شهری سیاحتی است. وقت میخواهد و اطلاعات كافی كه هزاران تكه پراكنده از تاریخ و تمدن اسلامی را در گوشه و كنار آن بیابی.
تمام صوفی صفا منسوب به عارفی است كه بر اساس افسانههای مردم سالها قبل از شهادت مولا(ع) در نجف ساكن میشود به امید آنكه قبرش در جوار مضجع مولای جوانمردان باشد. [ادامه مطلب]

خانه‌ی پدری

چه زیباست حرم كاظمین! دو گنبد كوچك زیبا برای دو باب‌الحوائج كه همه‌ی عالم را از ازل تا ابد كفایت می‌كنند. از باب‌المراد وارد می‌شویم و از باب‌الاجابه خارج. احساس عجیبی دارم. انگار این جا خانه‌ی پدرم است. یا جداه! به خوبی می‌دانم كه كوچكترین نسبتی با آن‌چه كه فرزندان شما باید داشته باشند ندارم. اما به همین اسم بی‌‌مسمّی هم افتخار می‌كنم. تمنایم در پیشگاه شما این است كه مرا حفظ كنید تا گناه و خطای بزرگی نكنم كه خدای ناكرده سبب وهن به سادات و ساحت مقدس شما باشد. خدایا كمك كن بتوانم تا حدی حرمت فرزند موسی بن جعفر(ع) بودن را پاس بدارم. [ادامه مطلب]


امریكایی‌ها این‌جا، امریكایی‌ها همه‌جا

به ایرانی‌ها توصیه می‌شود كه حتی‌الامكان از كربلا خارج نشوند چراكه بقیه‌ی شهرها و به‌خصوص راه‌ها امنیت ندارد. اگر هم كسی بخواهد به زیارت سایر بقاع متبركه برود باید در طول روز از كربلا خارج شود و پیش از غروب آفتاب دوباره بازگردد. با این‌همه قسمت شد كه ما یك شب را در نجف و شبی را در بغداد بمانیم.  [ادامه مطلب]

 

 جشن و عزاداری ها

شیعیان عراق پس از سال ها و یا شاید قرن‌ها شادترین و آزادترین روزهای خود را می‌گذرانند. آخرین حكومت‌های شیعی در عراق به قرن شش و هفت بازمی‌گردند و پس از آن چه در زمان عثمانی‌ها و چه در دوران جمهوری، شیعیان همواره تحت فشار بوده‌اند. مردم عراق حكایت‌هایی باورنكردنی از ظلم و جور زمان صدام نقل می‌كنند و از ممنوعیت‌ها و مجازات‌های به جای آوردن مراسم شیعی. بی‌راه نیست اگر بگوییم در بیست و پنج سال گذشته عراق دچار تبعیض شدید مذهبی و حتی نسل‌كشی شیعیان بوده است.

با سقوط صدام شادی و سرور و امید در شیعیان موج می‌زند. جلوه این آزادی و شور را ما در جشن‌های سیزده رجب و در عزاداری‌های پانزده رجب مشاهده كردیم. [اادامه مطلب]


 بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی كربلا

وزگار عجیبی است. مردم باید برای كربلا رفتن از دست نیروهای جمهوری اسلامی فرار كنند و آرزو كنند هرچه زودتر به سربازان امریكایی و عراقی برسند. واقعاً طراحی روشی كه مردم ایران به شكلی حساب‌شده و قانونی از مرز رد شوند و عوارضی بپردازند و جان و مال‌شان هم امن باشد، خیلی دشوار است؟ واقعاً بهتر از این نمی‌شد مردم مذهبی شهرستانی و روستایی را از حكومت رنجاند و دل‌چركین كرد و بهتر از این هم نمی‌شد نگاه مردم به حضور سربازان امریكایی در منطقه را خوش‌بینانه ساخت. مردم می‌گویند صدام زائران را آزار می‌داد، اما امریكایی‌ها آمدند و راه كربلا باز شد! [ادامه مطلب]

 

 مذاكره با قاچاقچیان

از اهواز تا مهران پنج ساعت راه است و این راه پر از ایست‌های بازرسی. به هر بازرسی یك دروغ می‌گوییم: مهمان سازمان تبلیغات ایلام هستیم، در ارشاد سخنرانی داریم، از حوزه‌ی هنری اهواز به حوزه‌ی هنری ایلام می‌رویم، دوستان خبرنگارمان از مرز برمی‌گردند به استقبال‌شان می‌رویم و... به هرحال بازرسی‌ها را یكی یكی رد می‌كنیم. جالب این‌كه بیش‌تر ماشین‌ها هم بدون آن‌كه كارت‌های رنگارنگ ما را داشته باشند، بی‌هیچ مشكلی عبور می‌كنند. انگار این كاغذهای سبزرنگ از هر كارت و برگه‌ی مأموریتی معتبرتر است! [ادامه مطلب]


 از آنجا آغاز شد که ...

همه‌ی ماجرا از آن جا آغاز شد كه محسن مومنی گفت ان شاءالله بری تشییع جنازه‌ی ‌آقای حكیم عراق خواهیم بود، من هم گفتم: الهی كه به حق علی جور بشود و سیزده رجب را نجف باشیم. بعد تلاش‌ها و تلفن‌ها و نامه‌نگاری‌ها شروع شد كه ما پنج نفر سفری شویم.

اما راست‌اش را بخواهید آنجا ماجرا كمی قدیمی‌تر است. از چند ماه قبل صحبت این بود كه جمعیت دفاع از آزادی ملت فلسطین چند نویسنده را با هم‌كاری بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس برای تهیه گزارش و مطلب به عراق بفرسد. این گونه شد كه حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامی و خبرگزاری مهر و بنیاد حفظ ارزش‌ها و نیروی قدس و سپاه بدر و وزارت ارشاد و صدا و سیما و ابر و باد و خورشید و فلك دست به دست هم دادند تا ما بتوانیم به این سفر برویم. قرار شد از مرز شلمچه وارد عراق شویم. چند نیروی محافظ با راننده و مترجم و خدم و حشم در خدمت ما باشند و با عزت و احترام وارد عراق شویم و با مسئولان و چهره‌های مختلف فرهنگی دینی و اجتماعی دیدار كنیم. [ادامه مطلب]

• اولين روزنامه هاي اسلامي

در زمان حكومت مظفر الدين شاه قاجار، اولين روزنامه هاي اسلامي ايران متولد شدند. البته اكثريت روزنامه ها كه قبل از آن منتشر شده بودند هم گرايش هاي مذهبي داشتند، اما نشريه اي كاملاً اسلامي و درباره اسلام نبودند.

در آن روزگار، روحانيون و مبلغان مسيحي به كشورهاي مختلف سفر كرده و مردم را به مسيحيت دعوت مي كردند. اولين نشريه اسلامي ايران با هدف پاسخ دادن به اين مبلغان مسيحي منتشر شد.

«محمد علي لاريجاني» كه روحاني جواني از اهالي آمل بود، در 23 سالگي و در سال 1320 قمري نشريه «الاسلام» را در اصفهان منتشر كرد. اين نشريه از سوي «اداره دعوت اسلاميه» منتشر مي شد تا به اشكال هايي كه مبلغان مسيحي به اسلام وارد مي كردند، جواب بدهد و آنها را به اسلام دعوت كند.

وقتي اولين شماره الاسلام در ماه رمضان منتشر شد، حكومت جلوي انتشار آن را گرفت. چرا كه مي ترسيد بر اختلافات مذهبي دامن بزند و كشورهاي اروپايي را تحريك كند. اما پس از 5 ماه وقفه، شاه اجازه داد نشريه دوباره منتشر شود و به سر دبير آن هم لقب «داعي الاسلام» داد. [ادامه مطلب]

قصه شهرزاد-2

قصه شهرزاد-2           

 كودكي كه مي خواست زنده بماند...

                                                            سيد علي كاشفي خوانساري

 

يكي بود يكي نبود ؛ غير از خدا هيچ كس نبود . گفتم كه پس از پنج سال چشم به راهي خدا شهرزاد را  به من داد . اما تقدير چنان بود كه اين كودك نوپا ، مهمان سفره تهي و دست  خالي  من باشد . گفتم كه پس از يك پيش شماره و دو شماره فهميدم كه در انتشار شهرزاد تنهاي تنها هستم و ظاهراً راهي به جز پذيرفتن  ضرر دوسه ميليون تومان براي هر شماره پيش رو ندارم.

ادامه نوشته

چهل سال از دین سرودن

احد ده بزرگی، در ادبیات مذهبی ایران، نام آشنایی است. سرایش اشعار مذهبی، برپایی جشنواره ها و شب شعر های مذهبی، برنامه های رادیویی و تلویزیونی و... سبب شده است که علاقه مندان و فعالان شعر مذهبی به خوبی با او و آثارش ـ چه برای کودکان و نوجوانان و چه برای بزرگترها ـ آشنا باشند.

ادامه نوشته

کهن بانوی شعر، با قایق ابرها پرواز کرد

کهن بانوی شعر کودک در نهایت غریبی از میان ما رفت.پروین دولت آبادی که در جوانی و از سال 1325 و پیش از کیانوش، م.آزاد و دیگران سرودن شعر برای بچه ها را آغاز کرده بود، در هشتاد و چهارسالگی در حالی از دنیا رفت که نه کودکان امروز، کمتر شعری را از او به یاد دارند و نه دست اندرکاران ادبیات کودک، چنان که باید حرمت او را پاس داشتند.

ادامه نوشته

خاطراتي كه برايم ماند

احمد بورقاني كه ساعتي پيش از ميان ما رفت، در عرصه سياست و مطبوعات و جنگ چهره‌اي شناخته شده بود و دوستان و مخالفاني داشت. اما كمتر كسي از نقش او در حمايت از فعاليت‌هاي فرهنگي كودكان با خبر است.
ادامه نوشته

پیوند درباره تصویرگری با کتاب

بیست و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، دربردارنده اتفاقی خجسته در حوزه کتاب کودک و نوجوان است که آن؛ پیوند دوباره تصویرگری و تصویرگران با پیکره تئوریک و تشکیلاتی کتاب کودک است.

در دو دهه گذشته، بحث تصویرگری کتاب کودک به حوزه معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مربوط می شد و جشنواره ها و نمایشگاههای آن با حمایت، هدایت و نظارت آن معاونت صورت می گرفت.

ادامه نوشته

نامت

پستانکی بود

که خدا

برای از شیر گرفتن

در دهانم انداخت

و شبی خوابت را که می دیدم

لو لو از لبم ربود

 

ادامه نوشته

گفته بودم انگار

- گر ننوشم بر سرم ریز-

و"لا تعسر" چه؟

و" ما لا طاقه لنا به"

نگفته بودم؟

ادامه نوشته

تو دریا نبودی

دریا را

جرعه جرعه

از تو نوشیده بودم.

لیوان من کو؟

لیوان

 من؟

لیوان

خود

خودم

 

ادامه نوشته

وبلاگ جدیدت را دیده ای؟

شعرهایی که دوست داشتم

برایم بسرایی

به جایت نوشته ام

ادامه نوشته

هواپیما نشست

موبایل را چرا روشن کنم؟

وقتی دلواپسی های پشت سر هم را

جیغ نخواهید کشید

ادامه نوشته

آیا عاشق

از هزار و یک اسمت بود؟

این نامت را

از یاد برده بوده ای انگار

مظهر یا عاشق شدم

کمال وجود را

در آینه رویت کردم

و رکورد کیهانی عاشق بودن را

برای همیشه به نام زدم

ادامه نوشته

می بینی؟

انگشت نمای درخت ها شده ای!

تا بگذری

گنجشک ها سر به گوش هم می گذارند

و بی وفایی ات را جیک جیک می کنند

و زمین با هر گامت

از اعماق خود آرزو می کند

فرو بردن خیانتکاران را

ادامه نوشته

فا، سین

تلک آیات العشق المبین

آیه هایت را

یک یک

یاخته هایم همه از بر

یک یک

نماز اوقاتم

پیامک های در رفت و آمد

یک یک

و پنج گانه ام

استلام صدای مبارکت

نوافل

ماثور و نا ماثور

ترک نشد

یک یک

و آناتم

یک یک

از وضوی یادت

تهی نبود

روزه و ریاضتم

حج و زکاتم

"از الا وسعها"

همه فراتر

کاش در فالت آمده بود

"... که باشد غم خدمتکارش"

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ادامه نوشته

ملامتم نکنید

مستی

ز نطفه من است

و عاشقی

میراث چهل پشت من

 

فاء،سین،میم،صاد

چه فرقی می کند؟

در انحنای جاده حروف

ازجاده جا ماندم

 

تو، کوزه ام بودی

دریا را نخواسته بودم

آهای خدای بخیل!

دریا برای خودت

نمی فهمی آب،آب است؟

نفرینت کنم عاشق شوی؟

 

                                                            فارغ شده ام

به دیدنم آیید

کوهی زائیده ام

که گلوی خدا را

گیر کرده بود

خط

نقطه

خط

نقطه

خط

نقطه

چرا

بعد از نقطه

خطی نمی گذاری؟

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

نمایشنامه خاک گرفته ای داشت خدا

به هزاره هایش، بازیگری را بیضهء پیمایش نبود

و چنان آن را برآمدم

که کاتب

به گریه هق هق افتاد

 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-

به کیل بوسه شصت و چهار بودی قامت را

سال نزول سوره مبارک تو

بزرگتر از آن

که به تور عادت ماندنی شوی

و کوچکتر

که ثانیه های در گریز را بشنوی

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-

نگفته بودم بی تو می میرم ؟!

مرگ

همین وهم بودن است

در- با "بی تویی"

باورکن

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-

زبان مهره هایم را

زبانش خوب می دانست

پچ پچ گنگش

صور حشر بود

مردن های شیرین چند باره را

رمز صندوق را از بر بودم

و صدایی خفه یک یک عددهایم را تیک می زد

 

بچه گربه ای کنج دلم را

به باران پناه گرفته بود

بچه گربه ای با رنگین کمان

دل به کوچه زد

 

کابینت ها را به هم می ریزم

رختخواب ها را

پنجره ها را باز می کنم

چرا نمی میرد این زمزمه؟

چرا نمی روی؟

 

يادت نيست گفته بودي

« و فتنّاك فتونا»

حالا به غرقاب خون

« واستنعتك لنفسي »

به گوشم آويزان مي كني

حتماً حكايت « آسمان» و «قرعه فال» است

و افسانه « هركه مقرب تر» ؟!

 

باشد، باز هم تو بردي

آشتي!

جمع كن حوري و تخت و رودت

بنشين

برايت چاي بريزم

و مثل هميشه ها

 به كرور چشمِ هر نفس  

 تماشايت كنم

چه را مي شويي؟

اثر انگشت اشكهايم

 بزدوده نشايد شد

 به غسل ميّت هم

 از دهستان هاي اقليم پيكرت

آهاي يا كريم پشت پنجره|!

سلام، اما

خوش آمدي

بر حذر باش هواي خانه را

اين «عشق مرگي»

 واگير دارد

خوشبختي،‌كهكشاني نا پيدا نيست

خوشبختي تصوير مردي است

چشم به جاده دوخته

و زني كه در صندلي كناري آسوده در خواب است

 خوشبختي همان روسري خوشرنگي است

كه با ذوقي لبريز از دستفروش خريده اي

 خوشبختي يعني همكارت با صداي بلند:

بردار گوشي را

 يعني دلهره دير رسيدن

يعني سنگيني لحظه ها تا شنيدن الو

خوشبختي همين است كه موهايت را كوتاه كن

يعني صبحانه هاي روبرو

و كسي كه روز را برايش تعريف كني

و حالا چراغها خاموش است

در خانه ها

و در مسنجر

 بلوتوث را روشن كن

شايد فرشته ها

يادت كنند

لحظه به لحظه

بودن و رفتنت را

گويي كه تماشاي فيلمي را

هزاران باره

از آغاز تا فرجام

از فرجام به سر خط

كه هر بار جرم تازه اي براي خود تراشيدن

و دفاعيه هاي بي‌حاصل

ناكارآيي دفاعيه ها

دفاعيه هاي عجز

شرم دفاعيه ها

و دفاعيه ها

دست و پازدن در هيچ

گويي كه تماشاي فيلمي را

هزاران باره

 تقلا

براي عفو

 تقلا

براي برائت

 و تقلا

براي ستردن بزه هاي از وهم برآمده

گويي كه تماشاي فيلمي را

هزاران باره

عقوبت صعب و ناگزيري است

خاطره

 عقوبتي صعب

كه مرا

به پاداش پر زدن داده اند

حريم چون همگان بودن را

 عقوبت صعب و ناگزيري است

خاطره

كه چون پيچكي همواره

كه چون زخم هاي جزامين

به استعاره

مار غاشيه اش نام داده اند

 عقوبت سوزاني است

خاطره

۲-

 شعر

فعل مكروهي است

مي دانم

 مرا از كوچه هاي استحباب

به دره هاي گناه كشانده اي

۱-

 مرگ هم انگار

خواهش بيجايي است

كه تمسخر

پاسخ همواره آن است

 

ادامه نوشته