شعر های بهار 88- 3
1) به این نوشتهها
حسودی میکنم
که بر صفحه وبگاه
چشم هایت را زیارت خواهند کرد
------------------------------------------------------
پیرمرد مست کافه تراچی
چشم به چشمم دوخت
نگاه
نگاه
نگاه
من و ذکر و قهوه
دید مدهوشتریم
1) به این نوشتهها
حسودی میکنم
که بر صفحه وبگاه
چشم هایت را زیارت خواهند کرد
------------------------------------------------------
پیرمرد مست کافه تراچی
چشم به چشمم دوخت
نگاه
نگاه
نگاه
من و ذکر و قهوه
دید مدهوشتریم
كليساي سندكا
خلوت محراب
و سايه پير
بر سر اشتياق من مستدام) دستهايت
رود خروشاني را ماند، بيانتها
كه به آن ميافتم و
به مرداب ميروم
نبايد خيلي سخت باشد
سينما يك سئانس ديگر هم دارد
بعد هم
از چهارراه وليعصر تا عموصالح
من و سيگار، پياده كه گريه كنيم
صبح شده و
شب عروسي تو تمام ميشود
به حساب اقماري
امروز تولد بنده
مبارك است
نميدانم اما
براي كه؟
في صلاتهم دائمون
مرا ميگفتي؟
مني كه نفس بر نفس
ذاكر حضرت عشقم
1) «نیستی» هم امروز
چاره نیستی ام نمی شودخدایا من شاکر و تسلیم!
اما خدایی اش
اگر به هم می رسیدیم
حکمت شما لگد می شد؟در آسانسور شلوغ
عطسه ای کردم
خدایا این بیچاره ها
عشق خاری نگیرند!؟فی صلاتهم دائمون
مرا می گفتی؟
منی که نفس بر نفس
ذاکر حضرت عشقم
الهم اشکوا الیک
فقدها
و غیبتها
و قلّت رأفتها
وکثرة شقوتها
و شدة فتنها
و تظاهر الدهر والزمان علیّ معها
فکیف حیلتی
فی حبها و رغبتها
فاغثنی
یا ربها و یا ربها
لباس آن روز
لباس آن شب
لباس آن سفر
لباس آن مهمانی
لباس آن عصر بارانی
لباس ها
لباس ها
لباس ها
لباسهایم
همه اینجاست
اما چرا
تو نیستی؟خاطره ها: اینسرت
خاطره ها: کلوز آپ
خاطره ها: مدیوم
خاطره ها: لانگ شات
خاطره ها: اور شولدر
خاطره ها: سوپر هشت
خاطره ها: دیجیتال
خاطره ها: پاناروما
کلکسیون کاملی است
میراث تو برایم
خط
نقطه
خط
زاویه
خط
دوران
حجم
دایره
به یک تکانه کلکش
به تکوین تجلا یافتنی
ومن
در معادلات منحنیها
و نمودار موجها
به حیرت غوطه می خورم
بی پروا شده ام!
از نفرین است یا دعای خیر؟
که عشق مرا
بر میز شماره 10 نشانده است
نقطه
خط
حجم
خاک
آب
آتش
از ساده ترین ها
بت آفرین خدا
زیباترین تو را
تراشیده بوده
اشّد من الموت
انتظار نبود
یا اگر بود
چشم به راهی مرگ بود
به خسران فقدان توروسری
سرخ، شاتوتی
روسری
زرد، لیمویی
روسری
سپیده، پنبهای
روسریها
ارغوانی
لاجوردی
رنگها
عنابی
گلبهی
طعم خوش رنگها
عطر میوه هادر کام
رنگهای در باد و تاب مستوری
نظر بازی با میوهها
و تماشای بستانها
منصف اگر كه باشم
خيلي وقت بود ديگر
دروغ نميگفتي
كذب شيرين دوستم داشتنت
صادره از من بود
سوگند سنگين من اين است:
اين فعل استمراري
مستدام باشد
باشي يا نباشي
مولا را كه دارم
و با آلبومي از زخم
و چمدان گم كردهها
هنوز غنيترينم و سعيد
تختخواب
يك متوازي الاضلاع
با زاويههاي قائمه
يك مستطيل
با طول و عرض مساوي
براي من، تو، سرها، پاها
حالا چهار ضلع مربع را
خوابيدهام
قطرهاي اين چهار ضلعي را
رسم ميكنم
و بي نهايت دايره هاي متحدالمركز را
در جهت عقربهها
و خلاف آن
ميچرخم
و عمودهاي بي نهايت
براضلاع اين سطح دو بعدي
رسم ميكنم
كلاغ پير و تنها
روي شاخه پاييز
قارقار جفت جواني را
از چينهدان خاطرهها
نشخوار ميكرد
رد كه ميشدم
با نگاه « هم مرگي»
بدرقهام كرد
چتر كار و بار
كاپشن روز مرگي
پوتينهاي خستگي
رگبار يادت اما
كارا تر است
عينيت محتوم
نبودن توست
و حقيقت مقسوم
همين تنهايي
ديالكتيك فقدان و ناباوري
باردار نطفه هاي عشق مرگي است۱-
خدایا
نمی گویم برگردد
لطفاً فراموشی!
فراموشی!
فراموشی!
انصاف بده
خواهش بیجایی است؟
۱-
یکم
دوم
سوم
یازدهم
دوزدهم
سیزدهم
بالاخره می گذرد سی شب هر ماه
با حافظ
داریوش
ساسی مانکن
و چشم هایی
کمی تا قسمتی ابری
و توده های خطوط بارانی
۱-
آقای دیکنز
آرزوهای بزرگ
همیشه بزرگ نیست
شاید پیپ خوشبخت بود
اگر استلا
در آن سالهای بی خبری
برایش یک آف می گذاشت
۱-
چشم هایم این روزها
دهان به دهان
چشم تقویم نخواهد گذاشت
چه فرقی خواهد داشت
بیست و چند روز از مهر گذشته باشد
یا بیست و چند سال از تولد کسی
یا بیست و چند هفته از یک خداحافظی
۱-
تیک تاک قلبم
یکی لا لیلا می گوید
ویکی الا لیلا
من ارتفاع سر گیجه را
با هر ضربان اندازه می کنم
۱-
نه، بهانه نیاور
کسی از اولیای خود را
به چنین ابتلایی نیاز موده بودی
حالا هم نمی خواهد منت بگذاری
خودت هم می دانی
بلای بالاتری بلد نبوده ای
۱-
تمام شده ام اما
چرا تمام نمی شوم؟
۲-
یک یک چشمه ها را
اگر مضمضه کنم
بوی لیلا را فقط
همان قنات گل آلوده می دهد
۱-
خط
نقطه
خط
زاویه
خط
دوران
حجم
دایره
به یک تکانه کلکش
به تکوین تجلا یافتنی
ومن
در معادلات منحنیها
و نمودار موجها
به حیرت غوطه می خورم
۱-
اشّد من الموت
انتظار نبود
یا اگر بود
چشم به راهی مرگ بود
به خسران فقدان تو
1-
روسری
سرخ، شاتوتی
روسری
زرد، لیمویی
روسری
سپیده، پنبهای
روسریها
ارغوانی
لاجوردی
رنگها
عنابی
گلبهی
طعم خوش رنگها
عطر میوه هادر کام
رنگهای در باد و تاب مستوری
نظر بازی با میوهها
و تماشای بستانها
نامت
پستانکی بود
که خدا
برای از شیر گرفتن
در دهانم انداخت
و شبی خوابت را که می دیدم
لو لو از لبم ربود
گفته بودم انگار
- گر ننوشم بر سرم ریز-
و"لا تعسر" چه؟
و" ما لا طاقه لنا به"
نگفته بودم؟
تو دریا نبودی
دریا را
جرعه جرعه
از تو نوشیده بودم.
لیوان من کو؟
لیوان
من؟
لیوان
خود
خودم
وبلاگ جدیدت را دیده ای؟
شعرهایی که دوست داشتم
برایم بسرایی
به جایت نوشته ام
هواپیما نشست
موبایل را چرا روشن کنم؟
وقتی دلواپسی های پشت سر هم را
جیغ نخواهید کشید
می بینی؟
انگشت نمای درخت ها شده ای!
تا بگذری
گنجشک ها سر به گوش هم می گذارند
و بی وفایی ات را جیک جیک می کنند
و زمین با هر گامت
از اعماق خود آرزو می کند
فرو بردن خیانتکاران را
فا، سین
تلک آیات العشق المبین
آیه هایت را
یک یک
یاخته هایم همه از بر
یک یک
نماز اوقاتم
پیامک های در رفت و آمد
یک یک
و پنج گانه ام
استلام صدای مبارکت
نوافل
ماثور و نا ماثور
ترک نشد
یک یک
و آناتم
یک یک
از وضوی یادت
تهی نبود
روزه و ریاضتم
حج و زکاتم
"از الا وسعها"
همه فراتر
کاش در فالت آمده بود
"... که باشد غم خدمتکارش"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملامتم نکنید
مستی
ز نطفه من است
و عاشقی
میراث چهل پشت من
فاء،سین،میم،صاد
چه فرقی می کند؟
در انحنای جاده حروف
ازجاده جا ماندم
تو، کوزه ام بودی
دریا را نخواسته بودم
آهای خدای بخیل!
دریا برای خودت
نمی فهمی آب،آب است؟
نفرینت کنم عاشق شوی؟
به دیدنم آیید
کوهی زائیده ام
که گلوی خدا را
گیر کرده بود
خط
نقطه
خط
نقطه
خط
نقطه
چرا
بعد از نقطه
خطی نمی گذاری؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمایشنامه خاک گرفته ای داشت خدا
به هزاره هایش، بازیگری را بیضهء پیمایش نبود
و چنان آن را برآمدم
که کاتب
به گریه هق هق افتاد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
به کیل بوسه شصت و چهار بودی قامت را
سال نزول سوره مبارک تو
بزرگتر از آن
که به تور عادت ماندنی شوی
و کوچکتر
که ثانیه های در گریز را بشنوی
نگفته بودم بی تو می میرم ؟!
مرگ
همین وهم بودن است
در- با "بی تویی"
باورکن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
زبان مهره هایم را
زبانش خوب می دانست
پچ پچ گنگش
صور حشر بود
مردن های شیرین چند باره را
رمز صندوق را از بر بودم
و صدایی خفه یک یک عددهایم را تیک می زد
بچه گربه ای کنج دلم را
به باران پناه گرفته بود
بچه گربه ای با رنگین کمان
دل به کوچه زد
کابینت ها را به هم می ریزم
رختخواب ها را
پنجره ها را باز می کنم
چرا نمی میرد این زمزمه؟
چرا نمی روی؟