و اينك زمين
مگر بارها نشنيده بودي خدا كسي را كه در شادي كردن زيادهروي كند، دوست ندارد؟ مگر نميدانستي هر كس بين مردم فساد كند دشمن خداست؟
***
ـ «هارون! دوست دارم امروز همراه من باشي. من نميتوانم به شيريني و شيوايي صحبت كنم. شايد قارون با چربزبانياش مرا به مسخره بگيرد. اما تو كلامي دلنشين داري. اگر با من همراه باشي خيالم آسوده است.»
در جواب برادرم گفتم: «اي فرستاده خدا! هر چه بگويي اطاعت ميكنم. اگر چه من هم مثل تو، دلم نميخواهد با قارون روبرو شوم، چون همه ميدانن كه او به محبت و صميميت بين من و تو حسادت ميكند.»