مقاله کنگره جهانی نویسندگان - اکوادور
دوستان، نويسندگان
خانمها، آقايان
من از سرزميني دور و از آن سوي درياها در ميان شما هستم. ايران كشوري است كه امروزه شما بيشتر به دليل مسائل سياسي نام آن را ميشنويد، اما تاريخي چند هزارساله دارد و سرزمين شعر و قصه و فرش و كاشي است. من 20سال است كه براي بچهها مينويسم. در اين 20سال، 50كتاب شعر و داستان و نقد و نظريهپردازي منتشر كردهام و مديريت چند مجله و مؤسسه انتشاراتي را به عهده داشتهام و حالا ميخواهم با شما كمي درباره كشورم، كتابهاي كودكان، رؤياها و تجربياتم صحبت كنم.
از انتشار نخستين كتابها براي كودكان در ایران حدود 170سال ميگذرد. پيش از آن بيشتر بچهها با ادبيات شفاهي سروكار داشتند؛ افسانهها، حكايتها و متلهايي كه مادرها، مادربزرگها و قصهگويان براي بچهها بازگو ميكردند. شايد شما هم بعضي از اين قصهها را شنيده باشيد چرا كه قصهها معمولاً در فرهنگ بشري اشتراكات زيادي دارند، قصههايي مثل كدو قلقلهزن، ماهپيشوني، حسنكچل، نمكي و...
از آغاز انتشار كتاب كودك در ايران تا به امروز، همواره دو جريان موازي با هم وجود داشتهاند. تأليف و ترجمه. برخي از دستاندركاران مسائل فرهنگي و تعليم و تربيت تحت تأثير پيشرفتهاي كشورهاي اروپايي بر اين باور بودهاند كه ترجمه داستانهاي غربي مناسبترين خواندنيها براي كودكان هستند. عدهاي ديگر داستانهاي بومي و محلي را توصيه ميكردند.
تا حدود 30سال قبل، بيشتر كتابهاي كودك ايران ترجمه بودند. البته كتابهاي تأليفي هم كم نبود. در قرن بيستم ميلادي به مرور انتشار كتاب و مجله كودك در ايران فراگير شد و در دهه هفتاد ميلادي دفتر نمايندگي Ibby در ايران تأسيس شد.
با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و روي كار آمدن نظام جمهوري به جاي سلطنتي توجه به ادبيات بومي و داستانهاي تأليفي بيشتر شد. همچنين در حوزه ترجمه هم سعي شد به جاي ترجمه كتابهاي آمريكايي و اروپاي غربي، كودكان ايران با داستانهاي كشورهاي آسيايي و آفريقايي آشنا شوند.
امروز در كشور من در هر سال حدود 60هزار عنوان كتاب منتشر ميشود كه حدود 10درصد آن يعني 6هزار عنوان كتابهاي كودك و نوجوان است. از اين تعداد حدود 55درصد را كتابهاي تأليفي تشكيل ميدهند كه بخشي از آن كتابهاي آموزشي هستند.
امروز در ايران حدود 400 مؤسسه انتشاراتي بهطور حرفهاي به انتشار كتاب براي كودكان ميپردازند. انجمن نويسندگان كودك و نوجوان و انجمن تصويرگران كتاب كودك هر كدام حدود 500عضو دارند. همچنين بيش از 50مجله به طور مستمر براي خوانندگان كودك و نوجوان انتشار مييابند.
در كشور من هر سال نزديك به 10جشنواره كتاب كودك برگزار ميشود كه هر كدام با معيارهاي خود دست به گزينش كتابهاي برتر ميپردازند. تعدادي از كتابهاي نويسندگان ايراني در ساير كشورها انتشار يافته و تصويرگران ايراني هر ساله جوايز مختلفي را در سراسر جهان كسب ميكنند.
حدود 21 سال پيش من جوان دانشجويي بودم كه روزنامهنگاري ميكردم. آن روزها در روزنامهها و مجلهها مطالب متنوعي مينوشتم؛ مطالب هنري، اجتماعي، مذهبي، ادبي، سينمايي و... . آن روزها اصلاً به نوشتن براي كودكان فكر نميكردم. روزنامهنگاري بودم كه فكر ميكردم از پس هر مطلبي كه به من سفارش داده ميشد برميآمدم. تا آنكه يك روز به طور اتفاقي به يك ماهنامه ويژه نوجوانان معرفي شدم. مدت زيادي از همكاري من با آن مجله نگذشته بود كه احساس كردم حوزه تخصصي و مورد علاقه خود را يافتهام. همه خاطراتي كه از كتابهاي دوره كودكي در ذهن داشتم در من بيدار شد و مرا به حال و هواي آن كتابخانه ويژه كودكان برد كه در نزديكي خانه ما قرار داشت و بيشتر وقت من از 5سالگي تا 12سالگي در آنجا طي شد.
راستش را اگر بگويم بجز علاقه شخصي و موفقيتي كه در حوزه نگارش براي كودكان نصيبم شد، دليل ديگري هم وجود داشت كه سبب شد از حدود 17سال پيش تاكنون نوشتن براي كودكان به حرفه اصلي من بدل شود. آن دليل اين بود كه به نظر من جلوهاي از سادگي، صداقت و پاكي را كه در كودكان سراغ داريم ميشود در ميان نويسندگان، مترجمان و تصويرگراني كه براي كودكان كار ميكنند، پيدا كرد.
براي من كار كردن در محيطهاي خشك و جدي مطبوعات سياسي و اجتماعي دشوار بود. من دوست داشتم هر وقت كه دلم خواست بلند بخندم و يا گريه كنم و يا با دوستانم بازي كنم. براي همين هميشه مجبور بودم در محيط كار خودم را كنترل كنم و با شرايط وفق دهم. اما وقتي كه با محيطهايي مثل مجلات و انتشاراتيهاي كودكان آشنا شدم با افرادي برخورد كردم كه مثل من روحيه كودكانهاي داشتند. آنجا ميتوانستم بدون خجالت بگويم كه كارتونهاي كودكانه را بيش از هر فيلم سينمايي بزرگسالانه دوست دارم و يا بگويم عروسكي كه زمان تولدم هديه گرفتهام هنوز هم كنار تختخواب من جا دارد. هنوز دوست دارم بازيهاي كودكانه كنم و يا هنوز با ديدن يك اسباببازي دلم به شوق ميآيد.
به اين ترتيب خواسته و يا ناخواسته نوشتن براي كودكان كار من شد. اولين كتابم 25سالگي منتشر شد. در سالهايي فرزندانم اولين مخاطبان نوشتههاي من و همبازي بازيهاي كودكانه من بودند اما امروز ديگر پسرانم بزرگ شدهاند و سراغ نوشتهها و همبازيهايي بزرگتر از من رفتهاند.
در اين سالها هر وقت كه من با كمبود و يا مانعي در نوشتن براي كودكان روبرو شدهام بجاي آنكه عقب بنشينم و يا منتظر حل آن مشكل از طرف ديگران باشم خودم دست به كار شدم و براي تحقق رؤياهايم نهاد يا مؤسسهاي را پايهگذاري كردم.
مثلاً وقتي ديدم كه جايي براي طرح مباحث تئوريك درباره روزنامهنگاري براي كودكان وجود ندارد، سالنامهاي تأسيس كردم تا در آن مقالات تأليف و ترجمه تخصصي دراينباره درج شود و روزنامهنگاران و دانشجويان روزنامهنگاري را راهنمايي كند.
در آن سالها مجلات تخصصي و درباره كتاب به كتابهاي كودكان توجهي نميكردند و جريان نقد ادبي ادبيات كودك وجود نداشت. در آن سالها كسي پيدا نميشد اگر بپرسي شغل شما چيست به شما جواب دهد: «منتقد ادبيات كودك». وقتي كه من و دوستانم ماهنامهاي را با موضوع نقد ادبي كتابهاي كودكان و نوجوانان راهاندازي كرديم يكي از نگرانيهاي جدي ما اين بود كه چگونه صفحات اين مجله را پر كنيم. براي همين سراغ نويسندگان، كتابداران و دانشجويان ميرفتيم و با چربزباني آنها را تشويق ميكرديم كه به تحليل و بررسي كتابهاي كودكان بپردازند. امروز از عمر اين مجله بيش از 13سال ميگذرد و چندين منتقد حرفهاي به بررسي كتابهاي كودكان از منظر رويكردهاي گوناگون نقد ادبي ميپردازند و هر ساله جشنوارهاي بهترين منتقدان كتاب كودك را معرفي ميكند.
تجربه موفق ديگر من راهاندازي اولين نشريه الكترونيك براي كودكان بود. 16سال پيش تازه CD عموميت مييافت و هنوز خيلي از كامپيوترها تنها ديسكت ميخورد و درايو CD نداشت. راهاندازي يك مجله نوجوانانه كه روي CD انتشار يابد، آن روزها در ايران رؤيايي خندهآور و دور از دسترس بود. اما من و دوستانم توانستيم به اين رؤيا برسيم و ايدههاي بسياري را كه در مجلات کاغذی محال بود، در يك نشريه الكترونيك ممكن كنيم.
در كشور من سهم مطالب مربوط به بچهها در نشريات عمومي و خانوادگي اندك است. بيشتر مجلهها يا به مد و كالاي مصرفي ميپردازند و يا به مسائل سياسي و ايدئولوژيك. وقتي كه 6سال پيش خواستم مجلهاي را تأسيس كنم كه فقط و فقط درباره بچهها صحبت كنم همه مرا نصيحت ميكردند كمي هم از مسائل زنان و آرايش و آشپزي و خانهداري به آن اضافه كنم. اما حالا امروز «شهرزاد» اولين و تنها نشريه ويژه كودكياري در ايران از موفقترين و پرفروشترين مجلههاي كشور است.
از 2سال پيش هم ايده تأسيس «آژانس ادبي حوا» را پيگيري كردم. آن موقع هم همه ميگفتند خريد و فروش كپيرايت در ايران جايگاهي ندارد. چرا كه كشور ما به اين قانون جهاني نپيوسته است اما امروز ديگر آژانس ادبي حوا مؤسسهاي شناخته شده است كه در نمايشگاههاي بزرگ جهان مثل بولونيا، فرانكفورت، لندن و... حضور مييابد و به عرضه كتابهاي كودك ايران ميپردازد.
و حالا يك اعتراف كوچك، سفر به آمريكاي جنوبي و حضور در چنين مراسمي هم يكي از رؤياهاي من بود. حالا امروز من در ميان شما هستم. به بازديد مارتون قصهگويي ميروم و با همكاري دوستان خوبم در اكوادور نمايشگاهي از آثار تصويرگران ايراني برپا كردهام.
من به تحقق رؤياهايم ايمان دارم و از اين بابت از خداوند بسيار سپاسگزارم و ميدانم كه دعاي كودكان هميشه همراه و ياريگر من خواهد بود.
بچهها هنگام بازي برجها و ستونهايي ميسازند كه به زمين ميريزد و خراب ميشود، اما آنها بلند ميخندند و بلافاصله شروع به ساختن يكي ديگر ميكنند. من هم طرحهاي ناموفق و ناتمام كم نداشتهام. براي بعضي از اين طرحها وقت و سرمايه زيادي صرف كرده بودم. اما از اين شكستها ناراحت نيستم چرا كه درسهاي بزرگي براي برداشتن گامهاي بعدي بود. خيلي دوست ندارم از شكستهاي فراوانم هم ياد كنم. اما بگذاريد از چندتايي نام ببرم. مثلاً برگزاري جشنواره ملي ورزش و كودكان كه به دليل انصراف فدراسيونهاي دولتي در آخرين روزها ملغي شد و يا سيستم تلفني فروش كتاب براي بچهها كه به دليل هزينههاي سنگين تبليغات نيمهكاره ماند و يا راهاندازي سيستم توزيع مستقل و سازمان جذب آگهي و تبليغات براي مجلههاي كودكان.
حالا در 40سالگي بيشتر موهاي من سفيد شده است. اما هنوز براي 121سال ديگر رؤيا و برنامه دارم. رؤياهايي كه تلاش براي رسيدن به آنها به من اميد و توان مبارزه ميدهد. دوست دارم يك مركز بزرگ فرهنگي و هنري براي بچهها درست كنم. دوست دارم نهادي بينالمللي درست كنم كه بر برنامههاي رسانهها نظارت كند و درباره برنامههاي نامناسب براي كودكان تذكر و هشدار دهد. دوست دارم تشكلي از ناشران كتاب كودك در كشورهاي در حال توسعه شكل بگيرد كه كتابهاي نويسندگان هر كشور را در ديگر كشورها منتشر نمايد. دوست دارم در كشورم انجمني از ناشراني ترتيب دهم كه صاحبان آنها خودشان نويسنده و تصويرگر كودك هستند و به بچهها بيش از پول اهميت ميدهند. دوست دارم جشنوارههايي را تأسيس كنم تا از منتقدان و كتابداراني كه زندگي خود را وقف كتاب كودك كردهاند تقدير كنم. دوست دارم مورخان و نظريهپردازان ادبيات كودك بتوانند بيهيچ مشكلي كتابهاي خود را منتشر كنند.
دوست دارم...
آدمهايي كه هنوز رؤياهاي كودكانه خود را حفظ كردهاند چندان اهل ادامه دادن راه ديگران و تكرار كردن راههاي رفته نيستند. من ميتوانستم مثل بسياري از نويسندگان ديگر و دوستانم تنها به ايدههاي تازه براي نوشتن داستانهاي جذاب و خواندني فكر كنم. ميتوانستم هر شرطي را كه ناشراني برايم ميگذاشتند كه چندان اهل فرهنگ و هنر نبودند و تنها به سود و درآمد ميانديشند، بپذيرم. ميتوانستم شرايط موجود و محدوديتها را بپذيرم؛ شرايط و محدوديتهايي كه سياست و بازار سرمايه، سنتها و قدرتها به ما نويسندگان تحميل ميكنند و به ما ميگويند كه هيچ راه ديگري وجود ندارد و ما بايد دست از رؤياهايمان برداريم. اما چنين نكردم. امروز بعضي از دوستانم به من انتقاد ميكنند كه شايد بهتر بود وقتم را تنها صرف نوشتن داستان ميكردم. داستانهايي كه ناشران به ما سفارش ميدادند و بيهيچ دغدغهاي ميتوانستم منتشر كنم. اما من سعي كردم مثل يك كودك خوشخيال و بازيگوش به دنبال رؤياهايم بروم و از شكستها و انتقادها نترسم و نهادهاي تازهاي براي كودكان كشورم بنيان بگذارم.
مهمترين تجربه من و مهمترين درسي كه كاركردن براي كودكان به من داد اين بود كه كسي كه براي كودكان مينويسد بايد مثل كودكان رؤياهاي بزرگ داشته باشند. بايد دلي شجاع و سري نترس داشته باشد، از شكست خوردن و ملامت ديگران نهراسد. من ياد گرفتم كه استفاده كردن از امكانات دولتي بد نيست اما اگر ميخواهيم براي كودكان دنياي بهتري بسازيم، بايد خودمان دست به كار شويم. بايد از كودكان الهام بگيريم و شروع كنيم و همه اجزا و عناصري را كه براي تحقق رؤيايمان نياز داريم، خودمان دست و پا كنيم.