شعر های بهار 88- 3
1) میگفتی:
« چه تلخ است
دومی بودن
برای یک زن»
حالا بیا و وجب بگیر:
«برای یک مرد چه؟»
2) نه نشانی از تو دارم، نه شمارهای
و نه هیچ رد
یا آشنای مشترکی
کاشکی
وبلاگت به روز میشد.
3) قطار فلورانس
سلیم تانزاینا
با جرعهای آب جان دوبارهام داد
درود شاه تشنه لبان!
سلام سیدی که امت توییم!
پرسید حج رفتهای؟
پیشانیام را بوسید
4) در تقاطع بزرگراههای گردن و شانهات
نیمکتی میخواهم
نیمکتی
برای لرز گریههای کودکانه
نیمکتی
از باران دیشب خیس
نیمکتی برای من و کوله بار من و من
------------------------------
1) در قیامتی که میگفتی نیست
میبینیام
به جنت پشت کرده
به آغوشت میکشم
2) قصه نویس خوش قلمی است؛
با قریحه
نرم و گرم میپردازد و
تلخ و بی مداخله.
خواننده را جادو میکند
و اشک ها بر چشمها جاری.
مشیتی را میگویم
که مرا نوشت
3) نه، چیزی نگو!
فقط برقصیم
فقط
4) گریه دیگر چرا؟
مثلهام کردی و
به گورم زار نشستهای؟
5) چقدر اساماس انتخاباتی
لطفاً یکی «میس یو» بدهد
6) بیا هیچ نگویم
اتوبان بابایی و
سی دی بنیامین و
دنده پنج و
گریههای دوتایی