"سيدعلي كاشفي خوانساري" در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با بيان اين مطلب گفت: اين‌كه «كلاغ» در همه‌ي داستان‌هاي ما، نقش "خبرپراكني" را دارد يا "روباه" نمادي از "حيله‌گري" است، كليشه نيست؛ بلكه استفاده از" تيپ" در خلق داستان است. اين منتقد ادبي تاكيد كرد: شخصيت هاي داستاني انواع مختلفي دارند كه يكي از آن‌ها، "تيپ"ها يا "شخصيت هاي آشنا" هستند كه در بسياري از داستان‌ها، حتي در داستان‌هاي بزرگسالان كاربرد دارد. البته كاربرد آن در ادبيات كودك بسيار بيشتر است. اين پژوهش‌گر ادبي با تاكيد بر اين‌كه من مخالف استفاده از" تيپ‌"ها و "چهره‌هاي آشنا" در ادبيات نيستم، گفت: علي‌رغم اين مساله، معتقدم راه را براي "‌نوآوري‌" و "آشنا زدايي‌"ها بايد باز گذاشت. هيچ اشكالي ندارد كه در داستاني "روباه"، "صادق" باشد يا "كلاغ "، "خبرچين" نباشد. "كاشفي" با اشاره به برخي از "افسانه‌ها" در حوزه‌ي ادبيات كودك گفت: البته افسانه‌هايي كه هزاران سال قدمت دارند، از اين "چهره‌هاي آشنا"، براي انتقال مفاهيم به خوبي استفاده كرده‌اند. آن‌چه در يك داستان مي‌تواند موجب تفكر و تحرك ذهني كودكاني شود، تنها شخصيت‌ها نيستند، بلكه اتفاقات، گفتار، درونمايه و ساير عناصر داستاني در اين زمينه نقش آفرينند. وي گفت: هيچ منعي ندارد كه برخي داستان‌ها از شخصيت‌هاي خاكستري و پويا استفاده كنند و يا حتي نسبت به «شخصيت‌هاي آشنا» به آشنايي‌زدايي بپردازند. "كاشفي" تاكيد كرد: جامعه‌ي ما نسبت به "آشنازدايي" و استفاده از شخصيت‌هاي "خاكستري" هيچ مقاومتي ندارد. اگر عدم توفيقي در اين زمينه ديده شده، صرفا به سبب شناخت ناكافي نويسندگان از ويژگي‌هاي مخاطب بوده و هست. اين منتقد ادبي تاكيد كرد: "خاكستري بودن" شخصيت‌ها، نبايد به خاكستري بودن ارزش‌ها منتهي شود. در ادبيات كودك و به طور كلي در فرهنگ بشري و در قاموس ديني، ارزش‌ها مطلق‌اند. "خوبي" هميشه "خوب" است و "بدي"، هميشه "بد". اين انسان‌ها هستند كه از تركيب "«خوبي"‌ها و "بدي"ها شكل مي‌گيرند . اين پژوهشگر ادبي گفت: استفاده از شخصيت‌هاي "خاكستري" در داستان‌ها منعي ندارد، اما در ادبيات كودك نبايد درباره‌ي ارزش‌ها و مفاهيم اخلاقي ترديد ايجاد كرد. وي با تاكيد بر اين‌كه "هدف و رسالت ادبيات كودك چيزي فراتر از زندگي انسان نيست"؛ گفت: زندگي بشر، مقوله‌اي هدفمند است. خلق انسان، تنها براي "بندگي كردن" و به "كمال رساندن" اوست. ادبيات كودك هم بايد مبلغ همين نگاه باشد. وي در واكنش به سوالي در زمينه‌ي كاركردهاي متفاوت "نمادها" در ادبيات كودك جهان و چرايي تاكيد نويسندگان ايراني بر كاركردهاي "خاص" گفت: من فكر نمي‌كنم مواجهه‌ي كودكان با آثار ادبي جهان كه در آن‌ها فرضا "كلاغ" مظهر خرد وانديشه است و علي‌رغم تاكيد نويسندگان ايراني بر "خبرچين" بودن اين حيوان، موجب شود، كودك ما به اين استدلال برسد كه نويسنده ايراني با او "رو راست" نيست. "كاشفي" گفت: فراموش نكنيم كه در عالم واقع نيز كلاغ، خبرچين نيست و هيچ صفت ديگري را هم ندارد. اين‌ها شبيه‌سازي‌هايي است كه ذهن خلاق بشر در فرهنگ‌هاي مختلف، آن‌ها را ساخته است. وي افزود: طبيعي است كه هر كودكي در وهله‌ي اول بايد با فرهنگ ملي خود آشنا شود و هيچ منعي ندارد كه با فرهنگ ساير ملل نيز پس از آن آشنا شود. مگر نه اين‌كه او با اين روش به وسعت ديد مي‌رسد. وي در زمينه‌ي نحوه و ميزان مقوله‌ي "آشنايي زدايي" در حوزه‌ي ادبيات تاليفي و تسلط نويسندگان ايراني در اين زمينه گفت: "آشنايي‌زدايي" اشكال مختلفي را مي‌تواند، داشته باشد؛ مثلا يكي از تيپ‌هاي تكراري در افسانه‌ها و قصه‌هاي ايراني شخصيت "زن بابا"ست كه هميشه در ادبيات كهن ما چهره‌ي منفي داشته است. ما با توجه به نيازهاي اجتماعي بايد در مورد اين تيپ تجديد نظر كنيم و نشان دهيم كه همسر جديد پدر يا مادر مي‌توانند، آدم‌هاي خوبي باشند و رابطه‌ي "مهربانانه" و" منطقي" با بچه‌ها ايجاد كنند. "كاشفي" تاكيد كرد: اين گونه شكستن تابوها و ذهنيت‌هاي محدود اجتماعي، در مورد مشاغل خاص يا سنين مختلف مثلا اين‌كه "پيرزن‌ها" را، "مكار" نشان دهيم، قطعا مفيد خواهد بود. با وجود اين، دسته‌ي ديگري از "آشنايي‌زداي‌ها" مي‌تواند در سلامت ذهني كودكان اختلال ايجاد كند. وي با تاكيد بر اين‌كه بپذيريم در ادبيات كودك، برخي از افراد مثل معلمان، پليس‌ها، دكترها، پرستارها، روحانيان و امثال اين‌ها بايد پيوسته شخصيت‌هاي مثبت معرفي شوند، گفت: اصالت «خانواده» و «تعليم و تربيت» ايجاب مي‌كند، كه اين‌ها به صورت مطلق باشند. اگر چه ممكن است در عالم واقع استثناهايي وجود داشته باشد. يعني ما نبايد به هيچ عنوان تصور ذهني كودك را نسبت به اين افراد با توجيه «آشنايي‌زدايي» خراب كنيم. وي تاكيد كرد: ادبيات كودك مثل بقيه شئون زندگي، كاملا هدف‌مند است و هدف او پرورش و رشد و تعالي انساني است. ادبيات كودك بدون آموزش و تربيت مفهومي ندارد و مبلغان غير اين ديدگاه، خودشان ايدئولوژي خاصي را دنبال مي‌كنند كه با ديدگاه ديني سازگار نيست. وي گفت: طبيعي است كه هر آن‌چه در ادبيات كودك مطرح مي‌شود، در راستاي يك هدف تربيتي خاص صورت مي‌گيرد و آن هدف جز كمك به كودكان و نوجوانان براي حركت در مسير رشد و تعالي و بالندگي جسمي و روحي نيست. وي گفت: بر اين اساس اگر در جامعه، بيشتر "پليس‌ها" افراد سالم هستند و بيشتر "دزدها" افراد ناسالم، اين بايد در ادبيات كودك اصل قرار گيرد. حال آن‌كه در عالم واقع ممكن است "دزد شريفي" هم پيدا شود، اما نمي‌توان به آن تكيه كرد و بر اساس آن براي كودكان داستان گفت. "كاشفي" گفت: تخطي از اين اصل، باعث مي‌شود اعتماد كودك نسبت به محيط اطرافش و اشخاصي كه بايد معتمد او باشند، روز به روز كمتر و كمتر شود و اين به صلاح جامعه نيست. وي در زمينه‌ي جايگاه عقل و منطق در حوزه‌ي ادبيات كودك گفت: روح بشر، ابعاد و نيازهاي مختلفي دارد. اگر در انساني تنها جنبه‌ي منطقي و حساب‌گرانه تقويت شود و نسبت به تفكر خلاق و خلاقيت او توجه نشود، او در نهايت انساني تك بعدي خواهد شد. كما اين‌كه اگر كودكي تمام ذهنيتش بر اساس تخيلات باشد، او نيز انسان موفقي نخواهد بود. اين منتقد ادبي تاكيد كرد: در ادبيات كودك ما بايد به جامعيت كودك و برآورده كردن تمام نيازها و اقتضاعات او فكر كنيم. برخي از اين نيازها، با تقويت ذهنيت علمي و عقلاني او و بخش ديگر با توجه به خلاقيت و تخيل او ممكن است. وي در زمينه‌ي نحوه‌ي ارتباط "منطق" و "بازي" در حوزه‌ي ادبيات كودك تاليفي گفت: بررسي اين مساله با مصادق قرار دادن يك يا دو كتاب ممكن نيست. بلكه بايد جريان كلي ادبيات كودك مورد بررسي قرار گيرد. طبيعي است كه قالب‌هايي مثل "شعر" براي پرورش "تخيل"، تناسب بيشتري دارند و قالب‌هايي مثل كتاب‌هاي "غير داستاني" براي پرورش جنبه‌هاي "عقلاني و تفكر علمي" كودك مناسبند. بايد ديد در مجموع، نسبت قالب‌هاي مختلف در ميان كتاب‌هاي كودك و نوجوان ما چگونه است. دبير سابق هيات نظارت بر كتاب كودك وزارت ارشاد گفت: به نظر من، ما هنوز در زمينه‌ي تاليف كتاب‌هاي "غير داستاني" براي كودكان و نوجوانان موفق نبوده‌ايم. هنوز خيلي‌ها توقع دارند همه‌ي اطلاعات مورد نياز كودكان و نوجوانان در قالب‌هاي "شعر و داستان"، به آن‌ها عرضه شود. به نظر من چنين توقعي از شعر و داستان منطقي نيست و در انتقال اطلاعات و كار آموزش اختلال ايجاد مي‌كند. مضاف بر اين‌كه پافشاري در اين زمينه به ارزش‌هاي ادبي "شعر" و"داستان" لطمه مي‌زند. وي گفت: بسياري از كتاب‌هاي "غير داستاني" ما، يا ترجمه هستند يا از زيبايي‌ها و ارزش‌هاي هنري لازم بي‌بهره‌اند. جا دارد در كنار جشنواره‌هاي مختلف ادبي كه به معرفي كتاب‌هاي برگزيده‌ي شعر و داستان مي‌پردازند، توجه ويژه‌اي به كتاب‌هاي "غير داستاني" شود و اين مساله بررسي شود كه، ما در ميان كتاب‌هاي تاليفي خود علاوه بر داستان و شعر، مي‌توانيم راه‌هاي ديگري براي گفت‌وگو با بچه‌ها ايجاد كنيم. وي گفت: هر كودكي در ابتداي مواجهه با يك "شعر" و "داستان" خيلي زود، كدهاي مشترك بين خود و قصه‌گو را درك مي‌كند، او متوجه مي‌شود كه ما از دنياي واقعي با او صحبت مي‌كنيم يا دنياي تخيلي، كارتون‌ها و داستان‌هاي كودكان لبريز از اتفاقات غيرمنطقي است. اما بچه‌ها آن‌ها را به زندگي عادي‌ تسري نمي‌دهند و به خوبي مي‌فهمند كه روابط حاكم بر اين داستان‌ها، با علت و معلول‌هاي زندگي واقعي متفاوت است. بر همين اساس او در عين باور كردن حرف زدن حيوانات در داستان‌ها، آن‌ها را به عالم بيرون تسري نمي‌دهند. وي گفت: البته "تعقل" مهارتي است كه ما به مرور در طول زندگي آن را كسب مي‌كنيم. برخي از اين مهارت‌ها تنها با گذشت زمان و افزايش مهارت‌هاي بيولوژيك كودك رخ مي‌دهد، اما بخش بيشتر آن جنبه‌ي اكتسابي دارد. كاشفي گفت: اگر تفكر منطقي را يك مهارت بدانيم، عوامل مختلفي مي‌تواند در انتقال اين مهارت، به كودك كمك كند و تنها يكي از آن‌ها كتاب كودك است. تفكر عقلاني مي‌تواند در داستان‌هاي كودك در هم‌ذات پنداري كودك با شخصيت داستان‌ها ممكن شود. در هر صورت به نظر من براي پرورش اين بعد، بايد كتاب‌هاي غيرداستاني هم افزايش پيدا كند