چرا اینقدر کانون! کانون! میکنیم
طی ماه گذشته پس از نامههای انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به وزیر آموزش و پرورش و سپس رئیسجمهور، دوباره بحث درباره کانون پرورش فکری کودکان داغ شده است. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان به اظهارنظر پرداختهاند و رئیسجمهور دستور پیگیری داده و وزیر هم همزمان چندین گزاره متفاوت را منکر شده است.
حدود دو سال پیش نیز فضای فرهنگی کشور آکنده نام کانون شد. طرحی برای الحاق کتابخانههای کانون به نهاد کتابخانههای عمومی مطرح شده بود که به اجماع بینظیر اهالی فرهنگ و صدور بیش از ده بیانیه و مسکوت ماندن آن طرح انجامید، اما اصل مسئله همچنان حل ناشده باقی ماند.
گرچه امروز مسئله کانون برای ما نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان موضوعی مهم و داغ محسوب میشود، مردم و حتی بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر نیز از جزئیات این ماجرا باخبر نیستند و با ابهام و بهت به تماشای این جنجالها و ماجراها ایستادهاند.
آنان صادقانه از ما میپرسند درد شما چیست؟ شما چه مشکلی با کانون و وضعیتش دارید؟ برخی از ایشان همه انتقادها را ناشی از یک بازی سیاسی برای راندن یا ماندن یک جناح بر سر خوان کانون تلقی میکنند و برخی هم میگویند انتقادهای شما از جنس نوستالژی و خاطرهپرستی است و نمیتوان با ملاکهای دهه پنجاه و شصت عملکرد مدیران امروز کانون را مورد قضاوت قرار داد.
حالا در این یادداشت میکوشم به شکلی موجز و مختصر توضیح دهم که چرا وضعیت امروز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را نه تنها مطلوب که مقبول نمیدانیم و میکوشیم با تغییرات ساختاری و بنیادین این نهاد و سرمایه ملی را به مسیر معقول و معهور خویش بازگردانیم.
کانون در سال ۱۳۴۴ تأسیس شد و تا پایان سال ۱۳۵۷ اولین مقطع فعالیت خود را گذراند. پس از یکی دو سال دوران گذار از حدود سال ۱۳۶۰ علیرضا زرین مدیرعامل کانون شد و پس از او در حدود سال ۱۳۷0 محسن چینیفروشان سکاندار این مهمترین برند ایرانی در حوزه کودکان و شناختهشدهترین نهاد فرهنگی ایرانی در جهان شد. در سال ۱۳۸8 پس از کش و قوسهای فراوان چینیفروشان از کانون رفت و این نهاد وارد دوره جدیدی از حیات خود شد. در آن مقطع و به دنبال دو دستگیهای سال 1388، جناح برنده انتخابات عملکرد و سوگیری کانون را به اندازه لازم با خود همراه نمیدید و ترجیح داد مدیری کاملا خودی و همسو در کانون بگمارد. همان زمان طی دو یادداشت با چند ماهی فاصله درباره عواقب نگاه سیاسی و ابزاری به کانون اظهار نگرانی و اعلام خطر کردم. از آن زمان تا به امروز مدیریت کانون به مقولهای سیاسی و تابعی از تغییر روسای جمهور بدل شده است.
گرچه قطعاً هر مدیر و هر دورهای اشکالات خاص خود را داشته است اما در کل در فضای عمومی و نگاه نسبی اهالی فرهنگ، حس تأییدی نسبت به کانون از زمان تاسیس تا سال 1388 وجود داشته و درباره کانون در فاصله سالهای ۱۳۸۹ تا به امروز و پنج مدیر کانون در این سالها چنین حسی به شکل عمومی و فراگیر وجود نداشته است. البته طبیعتاً این پنج مدیر نیز هریک محسنات و معایب خود را داشتهاند اما در مجموع فکر میکنم بیشترین انتقادها و نارضایتیها نسبت به مدیریت کانون در دولت دوم آقای روحانی و همچنین دوره فعلی روی داده باشد.
فارغ از گرایشهای سیاسی مدیران میتوان گفت کانون پس از سال ۱۳۸۹ تا به امروز همواره مسیر نزول را طی کرده؛ هرچند شیب و سرعت سقوط کم و زیاد شده باشد. برای چنین ادعایی قطعا مدرک و آمار و پژوهش نیاز است اما آنچه کم و بیش در پذیرش این تلقی در حرفها و نوشتههای اهل فرهنگ میبینیم از این دست است:
* بسیاری از فعالیتهای کانون مثل جشنوارهها و نمایشگاههای کتاب و مطبوعات و پژوهش تعطیل شده
* اثری از حدود ده پانزده مجلهای که کانون منتشر میکرده نمانده
* چاپخانه و بسیاری از منابع و داراییهای قبلی کانون دیگر وجود ندارد
* تولیدات انتشارات و سینما و تئاتر و موسیقی و اسباببازی با افت کمی و کیفی همراه بوده
* تعاملات کانون با اهالی اندیشه و ادب نزول یافته و همراهان کانون از مفاخر درجه یک به چهرههای درجه سه و چهار تقلیل یافته و دیگر تقریباً هیچ نام بزرگ و یا نسبتاً بزرگی با کانون همکاری ندارد
*کانون هیچ تعاملی با انجمنها و نهادهای مدنی و صنفی حوزههای خود ندارد
* بسیاری از نیروها و مربیان و کارشناسان کانون از این نهاد کوچیدهاند
* مربیان و کتابداران کانون از وضعیت شغلی خویش ناراضیاند
* کانون در مقطعی پاتوق چهرههای تلویزیونی و خوانندهها شد و در مقاطعی هم پاتوق حکیمان طب سنتی و حالا هم عرصه مداحان
* برنامههای کانون از سیاستگذاریهای کلان فرهنگی به سمت برنامههای مقطعی و مناسبتی و مطابق سیاستهای رسانهای روزانه تغییر یافته
* آموزش و پژوهش بیرونق است
* و ....
البته درباره هریک از ادعای فوق میتوان بحث کرد و برای اثبات یا رد آن به ارایه ادله پرداخت اما آنچه نقل شد برایندی کلی از نوشتهها و گفتههای عمومی در عرصه فرهنگ بود.
شرایط امروز کانون را قطعاً نباید تنها معلول مدیریت مدیران فعلی تلقی کرد. در این وضعیت، شرایط کلی و عمومی کشور، تحولات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، عملکرد مدیران قبلی، سیاستهای غلط فرهنگی در دولتها و مجلسهای مختلف و شورای عالی انقلاب فرهنگی، شرایط جهانی، شرایط منطقهای و ... دخیلاند.
با این همه بعید است امروز کسی با هر گرایش و نگاه سیاسی و یا فرهنگی پیدا شود که وضعیت کانون را مطلوب و ایدهآل ارزیابی نماید. به گمانم پذیرش و اتفاق نظر درباره دو گزاره کلیِ کم و بیش روشن و بدیهی، پیششرط بحث درباره کانون است: یکی محبوبیت و ارزش فرهنگی و معنوی این نهاد و دیگری نامطلوب بودن وضعیت فعلی.
پذیرش این دو اصل اولین گام برای پیریزی برنامه اصلاحی کانون خواهد بود.