یادداشتهای یک سفر غیرقانونی به کربلای معلی

به گزارش خبرنگار ایکنا، «یادداشتهای یک سفر غیرقانونی» سفرنامهای به قلم سیدعلی کاشفی خوانساری است که روایت پرماجرایی از سفر به کربلای معلی است. در جریان سفر به اتفاقات سراسر امید و نامیدی برخورد میکنیم که بیان جذاب نویسنده، این اثر را بیش از پیش پرکشش کرده است.
این نوشتهها که پیش از این در هفتهنامه «مهر» حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شده بود، اکنون در قالب کتابچهای خواندنی از سوی انتشارات احیا ارائه شده است. نثر گزارشگونه این سفرنامه یکی دیگر از ویژگیهای آن است که با فراز و فرودهای داستانی این اثر را جذابتر کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم؛ از مرز تا کربلا شش ساعت با ماشین راه است. جادهها و اتوبانهای عراق وضع خوبی دارد؛ اما شهرها و شهرکهای مسیر همه فقیر و بیچیزند. در شهر شوملی توقفی میکنیم. پیرمردی ما را مهمان خانهاش میکند به صرف نان تازه خانگی و چای و سبزی، مغازهدارها و حتی مردم، کم و بیش چند کلمهای فارسی صحبت میکنند. هزار تومانی ایرانی هم شناخته شده و معتبر است. خیلی زود یاد میگیریم که هزار تومانی ایرانی معادل هشت صدام یا دو هزار دینار عراقی است.
و بالاخره کربلا و بالاخره فرات! خیابانها یکی یکی میگذرد. چشمهای بیتاب این سو و آن سو میدوند. پس کجاست آن گنبد طلایی؟! یک معلم بروجردی که در ماشینمان نشسته است، مداحی میکند. اشک زخمهای صورت را میسوزاند. اینجاست! این هم حرم! این حرم حضرت عباس(ع) است. سلام بر تو شاه باوفا! این هم حرم ابا عبدالله(ع) چه باید بگوییم؟! کدام سلام؟! کدام زیارتنامه؟! سلام! فدای شما روح و جانمان و دار و ندارمان! فدای شما دین و دنیا و عقبایمان!
پس من به چرا به جای گریه میخندم؟ چرا من این همه خوشحالم؟ چرا مثل بقیه گریه نمیکنم؟ چرا مثل دیوانهها به گنبد شما زل زدهام و میخندم؟ چرا از شادی، چرا از غم نمیمیرم؟ چرا بر سر و سینه و صورت نمیزنم؟ اینجا کربلاست! همین جا! کجا ایستادهام؟ قاسم اینجا به زمین افتاده یا زهیر؟ قبل از زیارت ابا عبدالله(ع) باید به زیارت حضرت ابوالفضل(ع) رفت. این را از میرزا اسماعیل دولابی شنیدهام. خدا رحمتش کند! سلام آقا! سلام! مرا که میشناسید. از خردسالی ریزهخوار سفره شمایم. قسمم به ابوالفضل(ع) است و نفرینم، حواله دشمنان. فریاد و استغاثه و استمدادم «یا ابوالفضل(ع)».