سایههایی نه سپید سپید، نه سیاه سیاه
«شعله و شب»مجموعهء 13 داستان کوتاه است که هر یک حجمی بین 3 تا 18 صفحه را به خود اختصاص دادهاند.
نخستین داستان«پرواز از ارتفاع متروک»نام دارد و حکایت خودکشی مردی مرفه است که غم غریب کودکیهای فقیرانهاش او را از زندگی منقطع ساخته و منفک و مستأصل خود را از ارتفاعی خود ساخته به پایین میاندازد.
در«زمزمه باغ»دختری پا به سن گذاشته با خاطرات پدر و سرگرم یادگارهایش به اسارت مادر خویش درآمده که برای کارهای روزمره و خانگی از ازدواج او ممانعت میکند.
در«قلاب»مردی تنها و غیر عادی مرگ را به یاد میآورد و خطاهایش را مرور میکند اما تردید و پشیمانی از گذشتهها دیگر چندان برایش مقدور و مفید نیست.
«با هم ولی تنها»روایت مادر پیری است تنها مانده که فرزندانش سرگرم قیل و قال زندگی خود فرصت دیدار او را ندارند.تا اینکه مرگ به همنشینی این زن تنها میآید.
«شعله و شب»تصویری است از مردی که در آسمان زندگی قادر به پرواز است و پیرمردی که دیگر بالی برای پرواز ندارد.مرد جوان به آسمان میرود تا برای خود،پیرمرد و همسرش ستارهها را روشن کند.
در«روح گمشده»مردی در مییابد که مرده و یا به زودی خواهد مرد و یا ادامه زندگیاش فرق چندانی با مرده بودن ندارد.اما با یافتن دوبارهء اشک،امید و احساس زنده میشود و برمیخیزد.
«فانوس و شب»از پیرزنی میگوید که خاطرات تلخ و شیرین همسر مرحومش برایش زنده و تازه مانده و خاطرات دو پسر مفقود شدهاش او را به مرز بیداری و رؤیا نشانده است.پیرزن تنها و ناتوان هنوز امیدها و آرزوهایش را شاداب نگاه میدارد.
«در سایهسار تقدیر»بازنویسی حکایت جولاهه و مار«مرزبان نامه»است با نگارش شاید نو.
«سفر سبز»حکایت همراهی مرد و زنی هر دو بیمار است که فرزندانشان در کنار ایشان نیستند و هر یک در این دغدغه که آیا نکند تنها بمانند.اما تقدیر مهربانانه هر دو را با هم راهی سفری سبز و ابدی میکند.
«نای و نوا»نیز رنگ حکایت و بازآفرینی دارد. قصهای از لطف و گرهگشایی پروردگار در حق درویشان و سالکان یک خانقاه.
«یاسهای زرد»واگویهء مردی است که همسرش را پس از دردی مزمن از کف داده و محاکات او از لحظههای پذیرش واقعیتی تلخ اما ناگزیر و محتوم.
«باغچهای پر از بنفشه»از زبان دخترکی است که پدر اسیر به بند اعتیادش،شفا یافته و جان دوباره یافته،میخواهد از بیمارستان به خانه باز گردد.
و اما«تیلههای شکسته زرد»ماجرای مرد جوانی است که مادر پیرش را به آسایشگاه سالمندان میسپارد.
*** این مجموعه داستان با توجه به ویژگیهای تکنیکی،مضامین و عناصر زیباشناختی از جنبههای مختلف قابل بررسی است.از جمله این رویکردها،نگاه به مفهوم زنانه بودن داستانها،نثر و روایت داستانی،فراواقعگرایی،تحلیل مضامین و درونمایهها و نقد روان شناختی است که اشاراتی چند در هر مبحث صورت میگیرد.
نثر و روایت داستانی:زمانی که«نرگسها»اولین مجموعه داستان تجار منتشر شد بسیاری آن را شعر گونه و قطعه ادبی دانستند.و به دلیل مصنوع بودن نثر،ساده بودن طرحها و حاکمیت روح سانتی مانتالیزم آن را«کاملا داستانی»شمردند.
به کارگیری ترکیبات غیر مصطلح،دلمشغولی به ارائه ترکیبات تازه و ادیبانه و فاصله گرفتن کلام روزمره گر چه از نظر بسیاری از منتقدان صفاتی غیر داستانی برای نثر محسوب میشوند اما این حکمی قطعی نیست.آرتور رمبو تعابیر نو و نامأنوس را از صفات اصلی ادبیات میداند و تئودور آدورنو آشنایی زدایی،ابهام،ایهام و پیچیدگی را صفت ممیزه ادبیات از صنایع فرهنگی تودهوار معرفی میکند و حتی منکر کارکرد ارتباطی هنر میشود.
آلن رب گرییه نیز غایت رمان جدید را «سوبژکتیویته محض»میداند.
در یکی از جلسات نقد از این شیوه نگارش به مخاطب گریزی و خود برتر پنداری تعبیر شد.حال آنکه دغدغه اصلی داستان امروز فردیت،درونی بودن و تشخصی است که در سوبژکتیویته عینیت مییابد و نثر هنرمندانه و ادبی را از نوشتههای عادی و مطبوعاتی تمییز میدهد.فراموش نکنیم که حتی زبان شناسان نیز که با تأکید صرف بر کارکرد ارتباطی و اجتماعی و فارغ از رویکردهای زیبا شناسانه زبان را تحلیل میکنند،منکر این نکته نیستند که از نظر «همنشینی گفتار»و«هنجاری واژگان»افزون بر همنشینیهای مثبت یا منفی،حالت وسطی نیز وجود دارد که معمولا در نوآوریهای کلامی مشاهده میشود و تعبیرات ادبی عموما طرحهای همنشینی عادی ندارد و در آن نوعی فاصلهگذاری و دخالت در اسلوب رایج مشاهده میشود.
یکی از اهداف نویسنده در نثر و روایت داستانی قطعا به مشارکت طلبیدن تمام پنج حس انسانی بوده است.رمبو نیز بهرهگیری ادبیات از هر پنج حس را مورد تأکید قرار داده است و تی.اس. الیوت نیز بر تخیل دیداری و تخیل شنیداری اصرار
دارد.ارائه توصیفها و لحظهپردازیهایی که بویایی، لامسه،شنوایی و چشایی را نیز به بازی میگیرد از توفیقهای نویسنده است.میزان بندی بصری صحنهها گاهی داستان را به بیان تصویری و سینمایی نزدیک میکند که مجاورت آن با نثر و تعابیر شاعرانه،نماهایی شبیه نماآوا[ویدئو کلیپ] را در ذهن بازسازی میکند.(داستان قدیمی تجار با نام«تصویرهای شکسته»را میتوان کاملا فیلمنامه یک نماآوا قلمداد کرد).تحسین و تحیر نویسنده در برابر رنگها،به کارگیری نمابندیهای متفاوت و به جای بسیار باز ( emertxe gnol tohs )و بسیار بسته ( tresni )،توجه به جزئیات تصویری و بازی نور و سایهها و شخصیت یافتن اشیا و اماکن از ویژگیهای مثبت پرداخت و روایت داستانی این مجموعه است.
در مجموع امروز دیگر نثر تجار به رغم نامأنوس بودنش،نثری منسجم و دارای تعریف و هویت خاص خود او به حساب میآید.
حضور پنهان روان شناسی:داستان کوتاه معمولا برشی کوتاه از زندگی است و در آن حادثه و یا موقعیتی واحد درباره افرادی بسیار معدود تشریح میشود.حتی در داستان بلند- gnol trohs ots ) ( yr نیز همان واقعه خاص بسط و گسترش مییابد و مانند رمان به زوایای مختلف زندگی و انسانهای متعدد درباره زمانی گسترده پرداخته نمیشود.به عبارتی داستان کوتاه هنوز تا حد زیادی پایبند وحدتهای سه گانه ارسطویی است.اما نویسنده «شعله و شب»با توجه به تحصیلاتش در رشته روان شناسی نتوانسته و یا نخواسته نگاه خود را به این شکل مقطعی ارائه دهد و در بیشتر داستانها با وجود حجم کم سعی شده با اشاراتی به گذشته،کودکی، خانواده و مناسبات شخصیتها،زوایای پنهان شخصیتی و انگیزهها و زیرساختهای روانی آنان را نیز مورد مطالعه قرار دهد و از این بابت برخی داستانها به چکیدهای از یک رمان متشابه شدهاند. «در پرواز از ارتفاع متروک»،«زمزمهء باغ»،«قلاب»، «با هم ولی تنها»،«فانوس و شب»،«سفر سبز»و «باغچهای پر از بنفشه»این بررسی گذشته و تحلیل روان شناسانه علیت به وضوح مشاهده میشود.
نظریات فروید،روان شناسی یونگ عقاید اریک فروم و نماهای تکرار شونده و مشترک بشری (آرکتیپ)در شکل گیری داستانها مؤثر بوده و سبب شده نمادهای بیشماری در جای جای داستان به شکلی مضمر و پنهان وجود داشته باشد.نمادهایی مثل باغ،کلاغ،گربه،باد،شب،سایه،پروانه، سکوت،پرواز،گل سرخ،آیینه،درخت،باران و ...همه به شکلی طبیعی و غیر زننده بیآنکه نیازی به توجه خاصی به آنها باشد با داستانها آمیخته شده و با کمی دقت قابل تأویل و رمزگشایی هستند.
فرا واقعگرایی:شارل بودلر عقیده داشت ادبیات نه تقلید واقعیت است و نه آفریدن جهانی خیالی، بلکه کشف«فرا واقعیتی»است که به شکلی پنهان در جهان وجود دارد و بر خلاف واقعیت عینی که ماهیتا«غیر اخلاقی»و زشت است،رویکردی اخلاقگرایانه و هنری دارد.سالها پیش رضا رهگذر به درستی اعلام کرد که سبک نو و متفاوتی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی مشاهده میشود که او آن را«واقعیتگرایی اسلامی»نامید و در آن به رئالیسم صرف مبتنی بر پوزیتیویسم و آمپریسم اکتفا نمیشود و مبتنی بر نوعی غیب باوری است. آن جریان که شاید بتوان آن را«فرا واقعگرایی دینی»هم نامید،متأسفانه دوام و تداوم چندانی نداشت و به مرور در حال فراموشی و خاموشی است.
در«فرا واقعگرایی دینی»نه با انکار علیتهای جاری و نه با ارائه جهانی فانتزی،دیگرگون و تخیلی بلکه با اتکا به حقایق و واقعیتهای دینی(هر چند غیر عینی و غیر قابل ثبت،اما قابل درک)گاه پا از مرز رئالیسم فراتر میرود.امروزه این شیوه بکر و بومی نگارش به بهانههای واهی همچون شعارزدایی و بازنمایی واقعیات کمتر مورد استفاده قرار میگیرد و به این ترتیب حتی از سوی نویسندگان مسلمان به بازنمایی صرف و مکانیکی واقعیات اکتفا میشود و یا به تقلید کورکورانه از غرب و روشنفکران داخلی غرب مدار به شیوههایی چون جریان سیال ذهن و یا رئالیسم جادویی گرایش صورت میپذیرد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود)راضیه تجار،ج اول،تابستان 76،انتشارات قدیانی،5500 نسخه،144،صفحه.
تجار که پیشتر در برخی داستانهایش تجاربی در این زمینه داشته است،در«شعله و شب»نیز به حرکت در این مسیر ادامه میدهد.«با هم ولی تنها»،«شعله و شب»،«روح گمشده»،«فانوس و شب»،«در سایهسار تقدیر»،«سفر سبز»و«نای و نوا»،از جمله داستانهایی هستند که با کمی شدت و ضعف میتوان آنها را در گروه این گونه داستانها طبقه بندی کرد.
حاکمیت روح زنانه:روح و حال و هوای زنانه بر تمام داستانهای مجموعه«شعله و شب»مسلط است.جدا از آنکه شخصیتهای اصلی اکثر داستانها زنان هستند،در داستانهایی که مردان نیز حضور جدی دارند منظر نگاه به حوادث کاملا زنانه است.در داستان«قلاب»تا صفحه 35 که به صراحت اعلام میشود که صحبت از یک مرد است،ذهن خواننده کاملا مطمئن است که داستانی درباره یک زن را میشنود.نگاه و تفسیر تمام حوادث و حتی محاکات مردان نیز زنانه است.گر چه آنجا که نویسنده به شرح افکار درونی مردان میپردازد میتوان این زنانه بودن را نقص دانست اما در مجموع در پس نگاه نوعی احساس خودباوری و اعتماد به نفس مشاهده میشود. نویسنده سعی ندارد زن بودن خود را کتمان کند و به تقلید تفسیر مردانه وقایع مشغول شود.نویسنده به این باور رسیده است که فارغ از تفاسیر رایج و عمومی(که عمدتا مردانه است)میتواند برداشت خود را بیان کند،ناتالیا کینز بوزگ در مقالهء«نوشتن پیشهء من است»میگوید:«تمسخر و زنندگی انگار سلاحهای خیلی مهمی برای من بود که فکر میکردم به من کمک میکنند که مثل یک مرد بنویسم.چون در آن زمان بدجوری دلم میخواست مثل یک مرد بنویسم و از اینکه کسی از روی آنچه مینویسم بفهمد که زن هستم وحشت داشتم»و تجار نشان داده که بر این وحشت غلبه کرده است و حتی اصرار دارد که از اولین جملات هر داستان خواننده بفهمد که این نوشتهء یک زن است.
در مجموع میتوان گفت که زن در ادبیات داستانی انقلاب نقشی بسیار فراتر از جایگاه پیش از انقلاب یافته است.در آثار داستانی یا زنان نقش سیاهی لشکر و تیپهای ساده و تخت را به عهده دارند یا تنها از منظر جذابیتهای جنبی مورد توجهند یا به منزله وسوسهگری فتنهگر طرح میشوند و یا مظلومانی معصوم و بیپناه که همواره مورد ستمند و یا قهرمانانی آرمانی و مردانه که جز نامشان هیچ مشخصه و ممیزهء دیگری با مردان قصه ندارند.(هر یک از این حالات بنا به ایدئولوژی نویسنده در داستانها نمود مییابد)اما زنان داستانهای تجار زنانی واقعیاند.نه سیاهی لشکرند،نه مظلومانی معصوم و نه قهرمانانی آرمانی و شعار زده.اگر زن مظلومی وجود دارد زن منفی هم وجود دارد و اگر مادر رزمندهای توصیف میشود او یک نوار ضبط شده از شعارهای کلیشهای نیست بلکه با وجود تمام اعتقاداتش یک مادر است.
بنا بر تحقیق«تصویر زن در ده سال داستان نویسی انقلاب اسلامی»(زهرا زواریان)زنان نویسنده کمتر از نویسندگان مرد داستانهایی درباره زنان نوشتهاند. دکتر زهرا رهنورد نیز عقیده دارد«در آثار هنرمندان مرد زنها واقعیتر و واقعگراتر دیده شدهاند.با توجه به اینکه در هنر واقعگرایی مطلق وجود ندارد.اما زنها خود را آرمانیتر و ایدئولوژیکتر دیدهاند.شاید به این دلیل که کمتر در این باره منفعت داشتهاند». نگاه زنان نویسنده به زن در طول تاریخ ادبیات داستانی ما رویکردهای مختلفی داشته است.در «سووشون»نوشته سیمین دانشور(1348)زری زن خوشبختی است که میخواهد آرامش خانوادهاش محفوظ بماند.او عاشق همسر و فرزندان خویش است.اما مسائل اجتماع را میفهمد و در دل و حتی در عمل موضعگیری میکند و سرانجام به نوعی پختگی،کمال و جامعیت میرسد.دانشور در داستان کوتاه«سوترا»با نگاهی تلخ و سرد و ناتورالیستی مظلومیت و شیء بودن زن را به تصویر میکشد.در«جزیرهء سرگردانی»(1372)هستی (قهرمان داستان)با نگاهی تلخ پذیرای واقعیاتی نا مطلوب میشود و با دور انداختن باورها و آرزوهایش بدون کشمکش و کوششی قابل توجه یک زندگی دور از عشق و ماشینی را انتخاب میکند. شهرنوش پارسیپور که در«زمستان و سگ بلند»
(1355)نگاهی آرمانی و شعاری دارد در«طوبی و معنای شب»(1367)و«زنان بدون مردان» (1368)به نگاهی تلخ،فمینیستی و اسطورهای میرسد.آدمهای تمام داستانهای گلی ترقی،نژند و منزویاند و گر چه آرزوهای بزرگی دارد اما با خفت و تلخی پایبند وضعیت ناخوشایند خود میمانند. درونمایه داستانهای مهشید امیرشاهی بیکسی و دغدغههای بیپایان و بیسرانجام زنان است که در عین طنز خود تو خالی بودن دنیای ایشان را نشان میدهد.غزاله علیزاده درون ناآرام و نامطمئن زنان را با نگاهی زنانه و اشراقی در«بعد از تابستان» (1356)پیوند میزند اما در«خانه ادریسیها» (1371)به تحولات سیاسی متوجه میشود و از تغییرات و تحولات انقلابی احساس ناامنی و ناخشنودی میکند و حسرت گذشتههای آرام و بینگرانی را میخورد.شوکت زن انقلابی داستان چهرهای منفی است و خانم ادریسی و لقا زنانی اشرافی،به بن بست رسیده و پاکباختهاند.
در میان نویسندگان پس از انقلاب منصوره شریفزاده در«مولود ششم»(1363)از رنج و درد زنان سخن میگوید و از ظلمی که از سوی جامعه و مردان برایشان اعمال میشود و زن عاجز و درمانده یا میمیرد و یا به گریستن ادامه میدهد. منیرو روانیپور در«دل فولاد»(1369)از گره خوردن زندگی زنان با خرافات و از مشکلات عاطفی و دغدغههای معیشتی آنان سخن میگوید که تنها و غریب بار اجتماعی خود را به دوش میکشند.در«سرود اروند روند»(1368)نوشته منیژه آرمین زنان نقش مهمی ندارند.
مهمترین ویژگی زنان در قصه تجار خاص بودن ایشان نسبت به مردان است.آنها نه مثل مردانند و نمیخواهند مثل آنها باشند.آنها موجوداتی دیگرند و این دیگر بودن و تفاوتهای ریشهای را کتمان نمیکنند.سکوت و رضایی که زنان قصههای «شعله و شب»به آن رسیدهاند نه هم سنخ نوستالژی و نهیلیسم آثار شیوا ارسطویی است که با نوعی احساس خود برتر پنداری و ملهم بودن زنانه حکم به سفاهت دیگران و پوچی دنیای مردانه میدهد و نه چون تسلیم زویاپیرزاد در مجموعه«مثل همهء عصرها»پذیرفتن بیارزش بودن و ماشین بودن زن و تکراری و بیهویت بودن زندگی است و نه چون تمکین مقارن به جنون و یأس ناشی از شکست در مخالفت با اجتماع و خانواده در«بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سید جوادی(1375).عرفان و اشراق حاکم بر این مجموعه نوعی عرفان زنانه ناشی از تجربههای سنگین زندگی و درد بیمانند مادر بودن است و با عرفان کلیشهای و قالبی ما در داستان«برزخ»نوشته مخملباف و با عرفان حماسی و مردانه مادر داستان«مرا به نام تو میخوانند» نوشته سید مهدی شجاعی متفاوت است.اگر آن تایلر(برنده جایزه پولیتزر،همسر تقی مدرسی)از درماندگی و تنهایی زن آمریکایی در جامعه و خانواده غربی صحبت میکند،زنان«شعله و شب»در عین تنهایی برای خود دنیایی ساختهاند که آن را دوست میدارند.
تحلیل محتوا و مضمون مجموعه:همان طور که تا حدی از اشاره به طرح داستانها روشن شد درونمایه و تم اصلی داستانها«تنهایی»است. تنهایی زنان،سالمندان،و انسانهایی که به ظاهر در اجتماع حاضرند و خویشاوندانی دارند.ترس از تنها ماندن،دغدغه بیکس شدن و فراموش شدن و وحشت شدید از پیری بیرحم.
جبر و نسبیت در تمام داستانها حضور دارد. آدمها سیاه و سفید نیستند.همه خاکستری و مجری نقشی هستند که سرنوشت برایشان رقم زده است. مردی که مادرش را به آسایشگاه میسپارد،زنی که دخترش را میآزارد،مردی که نسبت به زن و دخترش بیعلاقه است،مردی که معتاد شده است،زنی که چشم به راه مرگ شوهر نشسته است،دختر و پسری که آن قدر به زندگی و فرزندانشان میاندیشند که مادر را از یاد بردهاند، پسری که برای کار به غربت رفته و نیامده و حتی آن عتیقهچی که دار و ندار زنی را به ثمن به خس میخرد،هیچ کدام چندان گناهکار نیستند.هیچ کدام از مظلومین داستانها هم شاکی و معترض نیستند.انگار همه پذیرفتهاند که زندگی ایناین است و نوعی عرفان و سکوت خاور دور(شبیه به اشعار سهراب)در اقلیم داستانها حاکم است.
یکی از تفاوتهایی که در این مجموعه داستان نسبت به آثار اولیه تجار به چشم میخورد حساسیت زدایی در نگاه اوست.آثار اولیه تجار از اتفاقات بزرگ سخن میگفتند و یا بهتر است بگوییم در آن داستانها هر اتفاقی بزرگ و حیاتی قلمداد میشد،اعتراض و خشم نویسنده نسبت به رویدادها آشکار بود.تلقی نویسنده از رویدادها چیزی در حد فاجعه و یا معجزه بود اما دیگر نه هر اتفاقی فاجعه به حساب میآید و نه هر خبری معجزه.تجار از آن آرمانگرایی و فریادهای انقلابی خود کاسته است و شاید بتوان گفت وضع موجود را پذیرفته است.البته نه پذیرشی توأم با توجیه و از سر رضا بلکه تمکینی ناگزیر و به ناچار.شاید آرمانیترین داستان مجموعه«سفر سبز»باشد.زن و مردی هر دو بیمار،هر یک بیم آن ندارد که پس از دیگری تنها بماند و این تعلیق زیبایی به داستان میدهد که با مرگ همزمان آن دو و آرمیدن ایشان در کنار هم به پایان میرسد.نویسنده بر خلاف برخی از داستانهای مطبوعاتی خود که بیشتر با نام مستعار منتشر میسازد و بازآفرینی ماجراهای واقعی زندگی مردم است و بیشتر رویکردی اجتماعی (شبیه به رئالیسم سوسیالیستی)دارد،در این داستانها به صبر و سکوت ناتورالیستی در کنار باورهای دینی رضا،تسلیم و به آخریت محوری رسیده است.(مجموعهای از داستانهای واقعی تجار چندی پیش با نام«سنگ صبور»منتشر شد).
حضور دائمی مرگ از دیگر مشخصههای این داستانهاست.نویسنده با تمام وجود حقیقتی به نام مرگ را احساس کرده و حضور همیشگیاش را مدام یادآوری میکند.اما این مرگ باوری به معنای ترس از مرگ نیست.مرگ آگاهی شخصیتها اکثرا با نوعی تمایل،احساس رهایی و عروج همراه است. (داستانها و فیلمهای محسن مخملباف نیز دارای نوعی حضور مستقیم و همیشگی مرگ است.اما این حضور عریان،عاری از زیبایی و آکنده از ترس و وحشت از تجربهای ناآزموده و دشوار و پایان و عدمی تلخ است.مخملباف به مرگ معترض است و تجار از آن خرسند).
افزون بر آنچه ذکر شد اشاره به چند نکته دیگر نیز خالی از فایده نیست.نویسندگان جوان و تازهکار به دلیل اشتیاق به ارائه آثار،اکثرا داستانهایی که به تازگی نوشتهاند را به شکل یک مجموعه راهی بازار نشر میکنند.اما از نویسندگان پختهتر و با سابقه انتظار میرود به صرف آنکه ده دوازده داستان جدید نوشتند نام یک مجموعه را بر آن ننهند.بهتر است مجموعه داستانها دارای فصلی مشترک و عنصری پیوند دهنده باشند و یک روح کلی بر آنها حاکم باشد.دو مورد بازنویسی افسانههای کهن(که یک مورد بدون اشاره به مأخذ صورت گرفته است)هیچ سنخیتی با سایر داستانهای این مجموعه ندارد و ای کاش در مجموعهء منسجم دیگری عرضه میشد. گر چه این داستانها حتی به صورت منفرد نیز چندان موفق نیستند و نه توانستهاند مژده بخش ارائه مفاهیم کهن به شیوه داستان نویسی امروز باشند و نه تجربهای در روایت مسائل امروز با شیوه و زبان حکایتهای سنتی.
همچنین در مواردی ضعفهای کوچک تکنیکی نیز مشاهده میشود.نویسنده که با بیان خاص هنری، آشنایی زدایانه و مجمل به داستانگویی پرداخته،در مواردی نقض غرض کرده به توضیح واضحات و محور قرار گرفتن مخاطب عامی تمایل یافته است. همچنین در برخی موارد پیرنگ روایت چندان قرص نیست و برای نمونه در یک گفت و گوی درونی اطلاعاتی نقل میشود که گوینده هیچ نیازی به اشاره به آنها ندارد و تنها انتقال ناشیانه اطلاعات به خواننده است.(برای نمونه صفحه 69)
در مجموع«شعله و شب»یک مجموعه خواندنی و دارای ارزش برای خوانندگان و علاقهمندان به ادبیات داستانی و گامی به سمت قطعیت یافتن نگاهی نو و سبکی خاص برای نویسنده به شمار میآید.
منابع:
1-«جایگاه و نقش زن در ادبیات انقلاب اسلامی»،زهرا رهنورد،مجموعه مقالههای سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی، انتشارات سمت 1372.
2-«جایگاه و نقش زن در ادبیات جنگ»،زیبا کاظمی،همان.
3-«جایگاه زن در قصه معاصر»،منیژه آرمین،مجموعه سخنرانیها و مقالات نخستین سمینار بررسی مسائل رمان در ایران. دفتر مطالعات ادبیات داستانی 1374.
4-«قصه نو،انسان طراز نو»،آلن رب گرییه،دکتر محمد تقی غیاثی،امیر کبیر،1370.
5-«ده سال رمان و داستان بلند جنگ»،محمد حنیف، مجموعه مقالات سمینار بررسی رمان جنگ،بنیاد جانبازان، 1373.
6-«منظری از ادبیات داستانی پس از انقلاب»،محمدرضا سرشار،پیام آزادی،1375.
7-«مکتبهای ادبی»،رضا سید حسینی،انتشارات آگاه.
8-«راهنمای رویکردهای نقد ادبی»(بخش نقد فمینیستی)، ترجمه زهرا میهنخواه،انتشارات اطلاعات،1370.
9-«نقد ادبی»تی.اس.الیوت،سید محمد دامادی،انتشارات علمی،1375.
10-«مجموعه سوم قصههای کوتاه»،نادر ابراهیمی،(مقدمه بخش داستانهای فرا واقعگرا).
11-«نوشتن پیشهء من است»،ناتالیا کینز بورگ،ترجمه جعفر مدرس صادقی،کتاب لاتاری،چخوف و داستانهای دیگر.
12-«تصویر زن در ده سال داستان نویسی انقلاب اسلامی»، زهرا زواریان،حوزه هنری،1370.
13-«بوطیقای نو»زیر نظر منصور کوشان،1374.