۱-

  چه مي كنم؟!

آنيه هاي عده بي تو ماندن را

با موها

- كه خاكستر اين سيگار را

هم فام مي شوند-

چوب خط مي زنم

سه سال و ده ماه؟

سه دفتر و ده شعر؟

سي ماتم و سي ده اندوه؟

 

۲-

 راست مي گويي

از هرچه رنجيدن

با تو جنگيدن است

من كه حريفت نخواهم شد

رفيق ديرين پاكبازي ها!

نمي گويم « شير نر خونخواره »

همان « شمشير» و «رقص كنان»

همان « لطف آنچه تو انديشي»

 

۳-

 خسته، دلتنگ

اين همه دنيا؟

اين همه عقبي؟

خوشا چنته و رخصتي

و آواز پرسوز پرسه اي

 

۴-

 شنيده ام براي دلجويي

فاطر شده اي كهكشاني را

و به نام دلم كرده اي

 

سپاس، اما

نگفته بودم زياد بزرگي!

آخر به چه كارم مي آيد

وقتي  ستاره با اويي ام را

سياهچاله اي

بلعيده است؟