۱-

 واگذار مي شوم:

مردي با موهايي سپيد

و خرسي عروسكي

 كه از تولد

كنار بالش من است

 و چند صد و اندي كتاب خاك گرفته

دلتنگي هاي معوج ،‌ مچاله كنار اتاقم

دو سه دف و هفت هشت تسبيح

و آلبوم هاي عكس و ترانه

كه هنوز نتوانسته ام گم كنم

 و چشمي

 كه خوب تماشا را بلد است

و دستي

 كه تنها ماندن  را ياد نمي گيرد

 ۲-

 همين امروز يا فردا

تق تق كفش هايي

راه پله را

بيدار خواهد كرد

و عطر نا آشنايي

به گلدان ها

سلام تازه مي كند.

و غبار طاقچه ها را

شميم نفس هاي مادينگي

به باد خواهد داد

 ۳-

 دقيق اگر بشمرم

- به حساب احتمالات-

يكي بايد باشد

- از اين هفت هزار هزار هزار پيشاني -

كه دست هايش را

به قمار دوباره پرگشودن

وام بگذارد