همکاری کوتاه مدت با مجله «قصه» که اسعدی منتشر می‏کرد، همکاری با «گلچرخ» که به همت موسوی گرمارودی و مدتی با پیگیری امیرحسین مدرس منتشر می‏شد، همکاری با «کیهان فرهنگی» که زمانی از مجلات آبرومند ادبی بود، همکاری با «شباب» احمدغلامی و... از دیگر تجربیات نیمه اول دهه 70 بود.
با راه‏اندازی نیستان، این مجله به تمام هم و غم ما بدل شد. نیستان برای ما همه‎چیز بود. یادش بخیر.
از ابتدای دهه 80، خود کوشیدم ماهنامه شهرزاد را با موضوع ادبیات داستانی و نمایش منتشر کنم. تلاشی که پس از شش، هفت شماره طی دو سال ناکام ماند و ناگزیر شدم مجله را به‎سمت مجله‏ای درباره کودکان و برای والدین سوق دهم.

حکایت مجلات متفاوت آن سال‎ها خود بحث جدایی می‏طلبد. «گردون» و «دنیای سخن» و... که امروز فکر می‏کنم، بودن‎شان در آن روزها، بهتر از نبودن‎شان در امروز است. حداقل این بود که به ما هویت و انگیزه می‏داد. دلیلی برای آن‎که با همه توان و بدون چشم‎داشت مالی کار کنیم تا بهترین مطالب و بهترین مجله را منتشر کنیم و از هویت صنفی و گروهی خودمان دفاع کنیم.

امروز اما از فضای این مجلات فاصله گرفته‏ایم. ادبیات داستانی حوزه هنری که منتشر نمی‏شود. مجلات شهرداری و وزارت ارشاد هم بیش از آن‎که دغدغه کتاب و ادبیات داشته باشند، به فکر تبلیغ مدیران خود و سیاست‏های‎شان و برنامه‎های انتخاباتی آینده هستند.

به‎نظرم امروز سایت‏های ادبی و حتی وبلاگ‏ها، آزادتر، آبرومندتر و مؤثرتر هستند. در فضایی که هیچ‎کس ادبیات را برای خودش نمی‏خواهد، مجله‎های الکترونیک ساده‏تر، سالم‏تر و شیرین‏ترند. مجلاتی که جوانان پرشور و بی‎ادعای اهل قلم، در گوشه و کنار این مملکت با عشق و وارستگی منتشر می‏کنند و آینده ادبیات فارسی را فارغ از سیاسی‎کاری‏ها شکل می‏دهند