1ـ محسن مؤمني شريف به رياست حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي برگزيده شد تا به جاي دكتر حسن بنيانيان مديريت يكي از بزرگ‌ترين و تأثيرگذارترين مراكز فرهنگي كشور را برعهده بگيرد.

مؤمني از نويسندگان خوشنام ادبيات نوجوانان و ادبيات دفاع مقدس است كه كارشناسي تاريخ دارد و سال‌هاست در درس خارج فقه و اصول رهبر انقلاب شركت مي‌كند. او كتاب‌هاي موفقي در حوزه هنري و كانون به چاپ رسانده كه جوايزي را هم براي او به همراه داشته است. مؤمني در حال حاضر در بيت رهبري مسئول تدوين زندگي‌نامه مقام معظم رهبري است و در دوره 9ساله رياست بنيانيان بر حوزه هنري، ابتدا قائم‌مقام و سپس مدير مركز آفرينش‌هاي ادبي حوزه هنري (و در مدت كوتاهي به شكل همزمان مدير دفتر طنز حوزه) بود.

وي در زمان رياست حجت‌الاسلام زم بر حوزه هنري مسئوليت‌هايي در مجله سوره نوجوانان، دفتر هنر و ادبيات مقاومت و كارگاه رمان حوزه هنري برعهده داشت.عضويت در هيئت مؤسس و هيئت مديره مؤسسه پژوهشي هنر و ادب ديني از بدو تأسيس تاكنون و چند سال مسئوليت گروه ادبيات انقلاب در كانون پرورش فكري كودكان از ديگر سوابق او بوده است.

 

2ـ محسن مؤمني شريف از قديمي‌ترين بچه‌هاي حوزه هنري است. او پس از پايان جنگ تحميلي از جبهه‌ها راهي حوزه هنري شد و به تعبيري حوزه هنري محل رشد و شكوفايي او بوده است. مؤمني (كه در آن سال‌ها نام محسن مؤمني چشمي‌را در شناسنامه داشت)از يكي از شهرستان‌هاي اطراف تهران خود را به حوزه مي‌رساند تا همسو با رسالت حوزه، در مسير هنر و ادبيات ديني و متعهد قلم بزند. انتخاب يك نويسنده،‌آن هم نويسنده‌اي كه در بطن حوزه باليده، براي اهالي حوزه هنري خبر خوشايند و خجسته‌اي است.

 

3ـ حوزه هنري شايد تنها نهاد برخاسته از انقلاب اسلامي باشد كه به شكل خودجوش مردمي پاگرفته است و البته پس از چند سال زير چتر نظارت حكومتي قرار گرفته است. ريشه حوزه هنري را بايد در تشكلي بيابيم كه با نام كانون فرهنگي نهضت اسلامي در سال 56 تشكيل شد و سال 57 در آستانه انقلاب، رسماً اعلام موجوديت كرد تا به ترويج هنر و ادبيات ديني و متعهد بپردازد و افرادي چون آيت‌الله خامنه‌اي، ميرحسين موسوي، سيد علي موسوي گرمارودي، طاهره صفارزاده، حبيب‌الله پيمان، دكتر باهنر، دكتر بهشتي، دكتر غلامعباس توسلي، دكتر علي شريعتمداري و زهره كاظمي (زهرا رهنورد) مؤسسان آن بودند. اين تشكل پس از پيروزي انقلاب، با تشكل‌هايي كه در حسينيه ارشاد و در مسجد جوادالائمه (در جنوب غرب تهران و با حضور افرادي چون اميرحسين فردي، فرج‌الله سلحشور، بهزاد بهزادپور و...) وجود داشتند، پيوند خورد و حوزه هنر و انديشه اسلامي را شكل داد. حوزه هنر و انديشه اسلامي در خيابان فلسطين استقرار يافت تا آنكه براي برپايي يك نمايشگاه نقاشي به محل فعلي‌اش در تقاطع خيابان حافظ و سميه منتقل شد و همان‌جا ماندگار شد.

ساختمان حوزه در سال‌هاي پيش از انقلاب يكي از زيارتگاه‌هاي بهائيان بود و حضيره‌القدس نام داشت و بنا بر مشهور دربردارنده مقبره طاهره قره‌العين ، شاعره مشهور قاجاري است (و البته هيچ‌گاه قبر او در محوطه حوزه يافت نشد، هر چند كه خود سال‌ها قبل شاهد بودم كه خانواده‌اي در عصر پنجشنبه‌اي در حياط حوزه، مشغول فاتحه‌خواندن و اداي مراسمي شبه مذهبي بودند.)

پس از بركناري هويدا از نخست‌وزيري، اين محل از بهائيان گرفته‌شد و تبديل به كتابخانه و مركزي فرهنگي شد. اين مركز پس از پيروزي انقلاب در اختيار جهاد سازندگي قرار گرفت تا آنكه كمي بعد به حوزه هنر و انديشه اسلامي بدل شد.

بنابر مشهور مصطفي رخ‌صفت اولين رئيس حوزه هنري بوده است. اما كمي پس از پيروزي انقلاب به دلايل مالي و يا حكومتي، اداره و نظارت بر حوزه به مدرسه سپهسالار(مدرسه عالي شهيد مطهري) سپرده شد و افرادي چون آيت‌الله امامي كاشاني و حجت‌الاسلام محمود رستگاري نظارت بر اين تشكل خودجوش هنرمندان مسلمان را برعهده گرفتند. افرادي چون محمدرضا تخت‌كشيان، محسن مخملباف و اميرحسين فردي هر يك در مقطعي رياست يا سرپرستي حوزه را در دست داشتند تا آنكه مديريت حوزه به سازمان تبليغات اسلامي واگذار شد و نام آن از حوزه هنر و انديشه اسلامي به حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي تغيير كرد و آيت‌الله جنتي قائم‌مقام خود را در سازمان، (حجت‌الاسلام محمدعلي زم) به رياست خود گمارد. رياستي كه نزديك به 20سال تداوم يافت و با حضور حجت‌الاسلام محمدي عراقي در سازمان تبليغات اسلامي نيز رخنه‌اي نيافت. اين دوره طولاني‌ با تغييرات و تحولات چشمگيري در حوزه هنري همراه بود كه نقد و بررسي آن مجال مفصلي مي‌طلبد. اما مهم‌ترين نقاط عطف آن خروج جمعي از هنرمندان نامي همچون محسن مخملباف، سيد حسن حسيني، قيصر امين‌پور، فريدون عموزاده خليلي و... از حوزه در سال 66 و ورود حوزه هنري به فعاليت‌هاي اقتصادي و نفت و فوتبال و سيگار در نيمه دوم دهه هفتاد بود.

با حضور حجت‌الاسلام والمسلمين سيد مهدي خاموشي در سازمان تبليغات اسلامي و با همزماني حضور زم در سازمان فرهنگي هنري شهرداري، عمر حضور او در حوزه هنري به پايان رسيد و حسن بنيانيان كه پيش‌تر مسئول امور فرهنگي در سازمان برنامه و بودجه و مدير نوسازي مدارس بود و تئوري‌هاي فرهنگي او در ماهنامه نيستان با اقبال دلسوزان عرصه فرهنگ روبرو شده بود، به رياست حوزه برگزيده شد. و حالا پس از 9 سال دوره بنيانيان هم در حوزه به پايان رسيده است و بررسي خدمات و نقاط ضعف او مي‌تواند موضوع مقالي ديگر باشد.

 

4ـ حالا پس از سي و چند سال از تأسيس حوزه، براي آنكه بتوانيم عملكرد مديران قبلي آن را نقد و ارزيابي كنيم و يا درباره امروز و آينده آن به صحبت بنشينيم، نيازمند پاسخ به يك پرسش اساسي هستيم. شأن نزول حوزه هنري چيست؟ حوزه چرا بايد وجود داشته باشد و قرار است چه كند؟

احتمالاً حوزه هنري اساسنامه‌اي دارد كه در آن به اين پرسش پاسخ داده شده است و خوب است كه منتشر و تحليل شود. اما شايد راه ديگر براي تعريف و تمييز حوزه اين باشد كه بگوييم حوزه هنري قرار است چه نباشد؟ به تعبيري تفاوت و تمايز حوزه هنري با ساير مراكز نهادهاي فرهنگي هنري كشور همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و زيرمجموعه‌هاي آن، كانون پرورش، سازمان تبليغات، سازمان فرهنگي هنري شهرداري و... چيست؟

سابقه حوزه هنري و عملكرد آن در سال‌هاي نخست و در سال‌هاي اوج خود در دهه 60 نشان مي‌دهد كه حوزه مي‌خواسته نهادي از هنرمندان جوان و مسلماني باشد كه در شاخه‌هاي مختلف فرهنگي ـ هنري به خلق و توليد مي‌پردازند. به تعبيري اگر وزارت ارشاد، اداره‌اي دولتي است قرار  است در حوزه فرهنگ، به هدايت (سياستگذاري)، حمايت و نظارت بپردازد، حوزه تجمعي از هنرمندان است كه به توليد فرهنگ و هنر مي‌پردازند. پس حوزه هنري نه قرار است شركتي خصوصي و خودگردان باشد كه به فعاليت فرهنگي مي‌پردازد و نه اداره دولتي است كه در چارچوب ضوابط اداري و دولتي به فعاليت مي‌پردازد.

قديمي‌هاي حوزه از روزهايي تعريف مي‌كنند كه گوشه و كنار حوزه آكنده از نام‌هايي پرافتخار از هنرمندان بود و تشكيلات اداري حوزه بسيار كوچك بود. آنها از حاج‌آقايي ياد مي‌كنند كه در نيمه اول دهه 60 يكنفره امور مالي حوزه را اداره مي‌كرد و آخر هر ماه با يك گوني پر از پول به نمازخانه حوزه مي‌آمد و حقوق بچه‌هاي حوزه (هنرمندان) را يكي يكي پرداخت مي‌كرد.

به گمانم امروز حوزه از تعريف اوليه خود بسيار فاصله گرفته است. اگر نگاهي به نمازخانه و يا غذاخوري حوزه بيندازيد مي‌بينيد كه در مقابل هر 30 ـ 40نفر كارمند كه ظاهراً قرار است پشتيباني صف هنرمندان را به عهده داشته باشند،‌ حداكثر يك نفر هنرمند به چشمتان خواهد خورد. و جالب آنكه مديران حوزه با اهتمامي تحسين‌برانگيز در بيرون راندن همين هنرمندان معدود و يا تبديل كردن ايشان به كارمند مي‌كوشند.

اگر وارد كردن حوزه به دنياي تجارت و واردات مهم‌ترين اشكال در ديدگاه مديريت حوزه در دهه 70 بود. مهم‌ترين ضعف استراتژي مديريت حوزه در دهه 80، اداري كردن و دولتي كردن آن بود. حوزه به نحو ناشيانه‌اي مي‌كوشيد كه هر چه بيشتر شبيه وزارت ارشاد شود و مثلاً معاونت‌ها و مديريت‌هاي مشابه در ارشاد را داشته باشد و دفاتر استاني‌اش مشابه ادارات كل ارشاد در استان‌ها شود و...

نتيجه‌اش اين شد كه هر از چندي اين زمزمه در مجلس شورا و هيئت دولت مطرح مي‌شود كه ضرورت وجود حوزه هنري چيست و آيا نمي‌شود آن را در وزارت ارشاد يا معاونت فرهنگي سازمان تبليغات ادغام كرد؟

مديريت حوزه هنري در سال‌هاي قبل با دعوت از وزير ارشاد و سخنراني او براي مديران حوزه و تأكيد او بر ضرورت هماهنگي و تبعيت حوزه از سياست‌ها و برنامه‌هاي ارشاد بر اين اشتباه پا فشرد و نتيجه آن شد كه استقلال حوزه در صدور مجوز توليدات خود در زمينه‌هاي تئاتر و موسيقي و كتاب و... برخلاف رويه همه دولت‌هاي پس از انقلاب از بين برود و حوزه تابع وزارت ارشاد گردد.

تفاوت حوزه و وزارت ارشاد تفاوت اداره دولتي و يك هيئت مذهبي مردمي است. تفاوت ارتش است با گروه‌هاي داوطلب جنگ‌هاي نامنظم چريكي. حوزه اگر مي‌خواهد زنده بماند بايد هر چه بيشتر غيراداري و غيردولتي شود.

 

5ـ شايد براي آنكه هدف و رسالت حوزه هنري را تبيين كنيم و ميزان انحراف آن را با اهداف اصلي خود بسنجيم، راه آسان‌تري هم وجود داشته باشد. واژه تركيبي حوزه هنري چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟ حوزه هنري قاعدتاً جايي از سنخ و تبار حوزه‌هاي علميه است كه طلاب و مدرسان و مراجع آن به جاي آنكه به احكام و فقه و كلام بپردازند، هنر را موضوع تحصيل و اجتهاد خود قرار مي‌دهند. جايي كه قرار است با توليد و تدبر در هنر در تحكيم و ترويج دين بكوشد و از اين مسير، سير خلق را به سوي خالق تسريع و تسهيل كند. پس بديهي است كه چنين حوزه‌اي تا چه اندازه‌اي بايد از تشريفات اداري و ساختار دولتي و رنگ و بوي سياسي به دور باشد. جايي كه طلاب و فضلاي آن، داستان‌نويسان و شاعران و سينماگران و نقاشان مسلماني هستند كه راه هنر را براي رسيدن به حق و كسوت هنر را براي دعوت به حق برگزيده‌اند. حالا بايد با اين سنجه سياست‌ها، توليدات، هنرمندان، كاركنان و مديران حوزه را مورد ارزيابي دوباره قرار داد. آيا حوزه مي‌تواند به هنر در مفهوم عام و آزاد از قيد عهد ازلي و تعهد ديني و اجتماعي بپردازد؟ آيا حوزه مي‌تواند وارد بازي‌هاي سياسي شود؟ مسئوليت در حوزه آيا همسنخ ساير مديريت‌هاست يا مجال خطيري براي خدمت است؟

 

6ـ حدود 20سال پيش وقتي مي‌خواستم براي اولين بار پا به حوزه هنري بگذارم، دوست هنرمندي كه با من قرار داشت، نشاني حوزه را به من داد و كمي هم درباره حال و هواي حوزه توضيح داد. همان روز در ذهن خيالبافم سعي كردم كه تجسم كنم جايي كه در محل تلاقي حافظ و سميه واقع شده است چطور جايي بايد باشد. حافظ كه مصداق هنري در اوج و عرفاني ناب و پرشور، برآمده از قرآن و آموزه‌هاي كهن حكمت خسرواني و عرفان اسلامي است كه به جنگ ريا و تزوير و دين‌فروشي مي‌رود اگر با سميه، اولين شهيد تاريخ اسلام،‌شهيدي از تبار بردگان و مستضعفان، شهيدي حقگو و تندگو تلاقي كند، چه تركيبي حاصل خواهد شد؟

هنوز هم پس از حدود 20سال همكاري با حوزه، نمي‌توانم تجسم كامل‌تري از تخيل آن روز تصور كنم.

 

7ـ شرط حيات و سلامت حوزه، تبري از خط‌بازي‌هاي سياسي است. براي همين حوزه نسبتي با مقامات عالي‌رتبه دولتي كه هر 4سال يكبار جابجا مي‌شوند و براساس منافع و ديدگاه‌هاي جناح خود به تغييرات و برنامه‌هاي تازه‌اي مي‌پردازند و همفكران خود را بالا مي‌برند و ديگران را منكوب مي‌كنند، ندارد. حوزه زير نظر مرجع شرعي اداره مي‌شود و به جاي تكيه بر بودجه‌هاي دولتي كه در معادلات سياسي بالا و پايين مي‌شود، بر وجوهات شرعي كه از محل سهم امام و به وساطت مرجع پرداخت مي‌شود اتكا دارد.

مدير جديدي كه براي حوزه منصوب شده هر چند كه رابطه خوبي با دولت فعلي دارد و همكاري‌هايي هم در هيئت نظارت بر اجراي ضوابط نشر و اداره كتاب داشته است، اما فردي سياسي و سياسي‌كار نيست و شأن و جايگاه هنر را با تبديل به پياده‌نظام سياست و فلان جناح پايين نخواهد آورد. (ان‌شاءالله)

 

8ـ مدير حوزه بايد بداند منزلت و قدر حوزه هنري به ساختمان‌ها و تعداد پرسنل و ميزان بودجه دولتي‌اش نيست. مديراني كه هنر اصلي‌شان بنا نهادن ساختمان‌هاي بلند و خوش‌آب و رنگ و برقراري روابط حسنه با سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاي دولتي است تناسبي با حوزه ندارند. تمامي ارزش و قيمت حوزه (تأكيد مي‌كنم تمامي و نه بخشي و يا عمده آن) به هنرمندان حوزه هنري است. اين مهم نيست كه مديران مياني حوزه بتوانند در فلان استان به فلان مديركلي برسند و يا حتي به نمايندگي مجلس و يا معاونت فلان وزارتخانه دست يابند و به تعبيري حضور در فضاي حوزه و فرهنگ و هنر را پلكاني براي مقام‌ها و پست‌هاي آتي تلقي كند. حوزه هنري هيچ چيز جز آدم‌هايش نيست. حوزه از بدو تأسيس تاكنون و از اين پس هيچ مصداقي جز قيصر امين‌پور، سيد حسن حسيني، سپيده كاشاني، سلمان هراتي، علي معلم، سيد مهدي شجاعي، سيد مرتضي آويني، ابراهيم حاتمي‌كيا، محمدرضا هنرمند، مرتضي سرهنگي، مجيد مجيدي ،حميد عجمي، حسام‌الدين سراج، يوسف علي ميرشكاك، احمد عزيزي، حسين خسروجردي، رضا برجي، و ده‌ها و صدها نام ديگر از اين دست نداشته است. حوزه اگر بخواهد بالنده و زاينده و فزاينده باشد، هيچ راهي جز محوريت دادن هنرمندان و آفرينش‌هاي ايشان ندارد.