به گمانم 1373 بود؛ در بنياد انديشه اسلامي و در مؤسسه انتشارات بين‎المللي زمزم مشغول بودم، از طريق همكاران بزرگوارم محمدرضا زائري، مسعود شجاعي طباطبايي، سيد محمد سادات اخوي، سپيده خليلي و... از تولد «نيستان» مطلع شدم و پيش از انتشار شماره اول به جمع همكاران نيستان پيوستم و حالا بايد اعتراف كنم شايد انگيزه اصلي‎ام از اين كار ارتباط با سيد مهدي شجاعي بود. در نيستان هر كاري را كه از دستم برمي‎آمد، با ميل و رغبت انجام مي‎دادم. مصاحبه، گزارش، معرفي كتاب، مقاله، نقد فيلم و... . مدتي بعد اين افتخار نصيبم شد كه در كنار استادانم سيد مهدي شجاعي، يونس شكرخواه و فريدون صديقي و برادرانم محمدرضا زائري، علي‎رضا معزي و بهزاد بهزادپور شوراي هفتگي نيستان را شكل دهيم.
با اين حال، مهمترين افتخارم در روزهاي نيستان، خدمتگزاري در هيئت هنرمندان بود. نفس حق سيد مهدي شجاعي و بيان گرم حضرت آيت‎الله سيد احمد نجفي - كه هركجا هست خدايش به سلامت دارد - جلسات غير رسمي و خودماني هيئت نيستان را تبديل به تشكلي خودجوش، پرشور و فراگير از هنرمندان مسلمان كرد. بعيد مي‎دانم از آن جلسات فيلمي موجود باشد. اما اگر باشد، نشان مي‎دهد كه چنان اجماعي از هنرمندان، آن هم در قالب يك مجلس روضه و سخنراني در يك مجله بيشتر به يك معجزه مي‎ماند.
نيستان سال 1376 تعطيل شد؛ تعطيلي خودخواسته و البته پس از چند دادگاه و تذكر قانوني. آن زمان گفتم و هنوز هم مي‎گويم نيستان مي‎توانست تعطيل نشود، نبايد تعطيل مي‎شد و اي‎كاش نمي‎شد؛ اما تشخيص سيد اين‎چنين بود و اين‎چنين شد.
حالا از آن روزها، سال‎هاي زيادي گذشته است. آن جمع پراكنده شده و هر يك از افراد به سويي رفته‎اند. نمونه‎اش خود من كه به جاي نيستان، «شهرزاد» را منتشر مي‎كنم و برادرم محمدرضا زائري «جديد» را.
و هنوز چهار شب روضه در هر ماه صفر، در منزل سيد، هر ساله ما را به ياد نيستان مي‎اندازد و هنوز با همه فاصله‎ها صداي سيد، دل مرا و بسياري از هنرمندان هم‎نسل مرا نيستاني مي‎كند.