اينپرسشها، سببنگارشاينمقالهكوتاهشدهاست‌. ايننوشتهميكوشد نشانههايكوچكياز معرفياهلبيت‌(ع‌) بهكودكان‌ و نوجوانانقرونپيشرا معرفيكند.بيشك‌، بحثكامل‌ و جامعدراينباره‌، مجالوهمتصد چندانيميطلبد، و اين‌، تنها طرحموضوعي‌ و پرسشياست‌، تا اهلعلم‌ و پژوهشبهاينمقولهبينديشند.
قديميترينكتبآموزشيدينيبهزبانفارسي‌، شايد رسالاتتعليمياسماعيليهباشد. اسماعيليهكهبه‌ «اهلتعليم‌» نيز مشهورند، با روشطرحپرسشهايكلامي‌ و فلسفي‌، باورهايديني‌ و انگارههايذهنيجوانان‌ و علمآموزانزمانة‌ خويشرا بهچالشميطلبيدند و آنها را بهاصولمكتبشيعة‌ هفتهامامي‌ و باطنيانميخواندند. «قصيدة‌ سؤاليه‌» ابوالهيثمجرجاني‌، از قديميتريناينمتوناست‌، كهدر عهد سامانياندر ماوراءالنهر تأليفشده‌، و دو شرحبر آنبهزبانفارسيباقياست‌. اولياز محمدبن‌‌سرخنيشابورياستكهبهسال‌ 370 هـ .ق. تصنيفشده‌ و دومياز ناصرخسرو و با نام‌ «جامعالحكمتين‌»، در عهد سلجوقي‌ و بهسال‌ 462 ‌.
اسماعيليهكتبسادة‌ آموزشيبهجز اينها همداشتهاند. مثلاً «امالكتاب‌»، رسالة‌ ساده‌ و كمحجمياز قرامطه‌ (از شعباسماعيليه‌) در قرنپنجماست‌، كهبا زبانساده‌ و عوامانه‌ و همراهبا تمثيل‌ و داستان‌، برايجذبنوخاستگان‌ و نوجوانان‌ تأليفشدهبود.
«كشفالمحجوب‌» كهبهسال‌ 442 هـ . ق‌. توسطابوالحسنهجويري‌ تأليفشده‌، از جملهقديميترينآثار بهجايماندهبهزبانفارسي‌ و احتمالاً قديميترينمتنفارسيدر تصوفاست‌. نثر كتابساده‌ و دلنشيناست‌، اما مطالبآنخاصنوجواناننيست‌. با اينحال‌، حكايتهاييدر اينكتابآمدهكهميتوانستهاستبرايكودكان‌ و نوجواناننيز نقل‌ و خواندهشود. بويژهحكايتهاييكهاز كودكيمعصومين‌ (ع‌) در آنمندرجاست‌.
از مهمترينكتابهاييكهاز قرنپنجمبهما رسيده‌، منظومة‌ «ورقه‌ و گلشاه‌» سرودة‌ عيوقياست‌. اينمنظومة‌ داستاني‌ و عاشقانه‌، از اولينافسانههايمذهبيدر ادبياتفارسياست‌: در يكياز قبايلعرب‌، دختر عمو و پسرعمويينوجوانبههمدلميبازند. اما سدها و حوادثبسيار، مانعوصالآنها ميشود. وقتيپسر از دنيا ميرود، دختر نيز در فراقاو، خودكشيميكند. اما ايندختر و پسر، با معجزة‌ پيامبر اسلامزندهميشوند و بهوصالهمميرسند!
اينافسانهتخيلي‌، در ميانمردمرواج‌ و محبوبيتفراوانيافت‌. اينداستانتا دورة‌ قاجار در ميانمردمشايع‌ و متداولبود و در مطبوعاتآندوره‌، از آنبهعنوانيكياز خواندنيهايكودكانياد شدهاست‌. امروز همدر ميانفارسيزبانانافغانستان‌، اينداستانبهشكليكاملاً عموميرايجاست‌. با توجهبهسن‌ و سالقهرمانان‌، فضاياخلاقي‌ و پندآموزانه‌ و مضموندينيافسانه‌، اينكتاببهنوجوانانتوصيهميشده‌ و مطلوبآنانبودهاست‌.
از ديگر كتببهجايماندهاز قرنپنج‌، كهمضمونيدينيدارد، «قصصقرآنمجيد» يا «تفسير سورآبادي‌»، از ابوبكر عتيقنيشابورياست‌. اينكتابنوجوانانهنيست‌، اما بيشكداستانها و حكايتهايآن‌، برايكودكان‌ و نوجوانانخواندهميشدهاست‌؛ بويژهحكايتهاييكهبهكودكيمعصومين‌ (ع‌) باز ميگردد.
«روضة‌الفريقين‌» از ديگر كتبدينيمربوطبهاواخر قرنپنجيا اوايلقرنششم‌، و مؤلف آن، شخصيبهنامابوالرجاء الثاثياز اهاليمرو است‌. حكايتياز كودكيحسنين‌(ع‌) در آنكتابخواندنياست‌:
«وقتيحسن‌ و حسين‌، رضياللهعنهما، [از] جاييميگذشتند. پيريراديدند، طهارتميكرد، جاهلوار.
گفتند: «بر ما واجبآمد كهاو را از بند جهلبيرونآريم‌. كهاگر او برينجهالتاز عالمبيرونشود، كار ويبر خطر ب‍ُود، و ما حق نسبتنبو‌ّت‌ نگذاردهباشيم‌ و بر امتجد‌ّ خويش‌، شفقتنبردهباشيم‌. و اگر اينپير را گوييمكه‌ «تو طهارتنميداني‌»، باشد كهخشمدر وياثر كند. بيا تا ما او را حاكمخودگردانيم‌.»
حسنگفت‌: «ايخواجه‌! ما را بهتو حاجتاست‌. ميانمن‌ و برادر منسخنيميرود در طهارت‌. تو ميانما حكمكن‌!»
پير گفت‌: «آنچيست‌؟ كههمهعالمرا بهشما رجوعميبايد كرد؛ شما بهمنرجوعميكنيد
حسنگفت‌: «طهارتمن‌، بهطهارترسولمانندهتر است‌. حسينميگويد: «ني‌. چه‌، آن‌ِ‌ منمانندهتر است‌.» اكنونما هر دو طهارتكنيم‌. چشمدار، و ميانِ ما حاكمباش‌! و ميلمكن‌.»
هر دو طهارتكردند؛ و پير مينگريست‌. چونتمامكردند، گفتند: «ازينهر دو، كدامنيكوتر ب‍ُو‌َد؟ «فقال‌ (اَنتما تحسنانالوضوء، و هذا الجاهللميكنيحسنُ الوضوء، و قد يعلمالانمنكما و تابعليايدكما لبركتكما و شفقتكما عليامة‌ جدكما
همينحكايترا در قرنهفتم‌، مولويدر «فيهمافيه‌» چنيننقلكردهاست‌:
«آوردهاند كهحسن‌ و حسين‌، رضياللهعنهما، شخصيرا ديدند در حالتطفليكهوضو كژ ميساخت‌ و نامشروع‌. خواستند كهاو را بهطريقاحسنوضعتعليمدهند. آمدند بر او كه‌ «اينمرا ميگويد كهتو وضويكژ ميسازي‌.» هر دو پيشتو وضو سازيم‌. بنگر كهاز هر دو وضوي،‌ كيمشروعاست‌.»
هر دو پيشاو وضو ساختند.
گفت‌: «ايفرزندان‌! وضويشما سختمشروعاست‌ و راستاست‌ و نيكوست‌. وضويمنمسكينكژ بودهاست‌.»
از معدود كتابهايفارسيكهنكهصراحتاً موضوعآن‌‌ْ آموزشي‌ و مخاطبآنبيشتر نوجوانان‌ و جواناناند، «قابوسنامه‌» است‌. عنصرالمعاليكيكاوسبنوشمگير، اينكتابرا در سال‌ 475 ه‍ . ق‌. برايپسرشگيلانشاه‌ تأليفكردهاست‌. باباولكتاب‌ «در شناختايزد تعالي‌» و بابدوم‌ «در آفرينش‌ و ستايشپيامبر» است‌. زبان‌ و منطق‌ و استدلالهايكتاب‌، ساده‌ و آموزشياست‌. او لزومبعثتپيامبرانرا چنينتوضيحميدهد:
«چوندانستنيكهايزد در جهانهيچنعمتيبيهودهنيافريد، بيهودهب‍ُود كهداد نعمت‌ و روزينادادهماند. و داد روزيآناستكهبهروزيخواره دهيتا بخورد. چونداد چنينبود. مردمآفريد تا روزيخورد. چونمردمپديد كرد و تمامينعمتبهمردمبود. و مردمرا لابد بود از سياست‌ و ترتيب‌. و ترتيب‌ و سياستبيرهنمايخامبود. كههر روزيخوارهكهروزيبيترتيب‌ و عقلخورد، سپاسروزيدهندهنداند. و اينعيبروزيدهندهرا بود كهروزيبيدانشان‌ و ناسپاسانرا دهد. و چونروزيدهبيعيببود، روزيخوار را بيدانشنگذاشت‌. چنانكهاندر كتابخويشياد كرد: وفيالسماء رزقكم‌ و ما توعدون‌. در ميانمردمپيغامبرانفرستاد تا رهداد و دانش‌ و ترتيبروزيخوردن‌ و شكر روزيدهگذاردنبهمردمآموختند، تا آفرينشجهانبهعدلبود، و تماميعدلبهحكمت‌، و اثر حكمتنعمت‌؛ تمامينعمتبهروزيخوار و تماميروزيخوار بهپيغامبر رهنماي‌. كهاز اينترتيبهيچكمنشايد كهباشد. تا بهحقيقتپيغامبر راهنمايرا بر روزيخوار خدايتعاليفضلآناستكهروزيخوار را بر روزي‌. پس‌، چوناز خردنگري‌، چندانحرمت‌ و شفقت‌ و آرزو كهروزيخوار را بر نعمت‌ و روزياستواجبكند كهحقراهنمايخويشبشناسد و روزيدهخويشرا منتدارد و فريشتگاناو را حقشناسباشد و همهپيغامبرانرا راستگويدارد؛ از آدمتا بهپيغامبر ما، عليهمالسلام‌. و فرمانبردار باشد در دين‌، و در شكر منعمتقصير نكند، و حقفرايضديننگاهدارد، تا نيكنام‌ و ستودهباشد
از رسالههايمهمقرنهفتم‌ هـ . ق. ‌«الادبالوجيز للولد الصغير» است‌، كهخواجهنصير طوسيآنرا از عربيبهفارسيبرگرداندهاست‌. متنعربي‌، نوشتهابنمقفعاست‌. و احتمالاً او اينكتابرا از رسالههايفارسيپهلويپيشاز اسلامترجمهكردهاست‌. كتابشاملچهل و نه اندرز است‌. و خواجهنصير بهآنها رنگ‌ و بويديني‌ و شيعيدادهاست‌.
در مثنويمولوي‌ (قرنهفتم‌ هـ . ق‌.) قصهها و حكايتهايفراوانياز پيامبر (ص‌) و حضرتعلي‌ (ع‌) نقلشده‌؛ كهبا توجهبهرواجعمومياينكتاب‌، احتمالاً اينقصهها برايكودكان‌ و نوجوانانهمخواندهميشدهاست‌. از ديگر كتابهاي فرن هفتم كه جنبة عمومي‌ و آموزشيداشته‌، «سيرترسولالله‌» است‌. اينكتاببهعنوانكتابمرجعتاريخاسلام‌، اعتبار عموميداشتهاست‌. نويسندهكتاب‌، ابوعبدالله مطلبياست‌، كهدر قرناول‌ و دومهجريميزيسته‌؛ و مترجمفارسيكتاب‌، رفيعالدينهمدانيقاضيابرقوهاست‌. او در سال‌ 623 هجريقمريدر مصر از دنيا رفتهاست‌. با توجهبهنقشآموزشي‌ و عمومياينكتاب‌، بهاحتمالزياد، كودكان‌ و نوجوانانهمحكايتهايآنرا ميخواندهاند.
از ديگر كتابهاييكهبا اطمينانميتوانبهاستفادهكودكان‌ و نوجواناناز آنتصريحكرد «كليله‌ و دمنه‌» است‌. مترجمكتاببهتناسبآنبا كودكانتصريحكرده‌ و اسناد فراوانيدربارة استفادهاز آنبرايكودكان‌ و توسطايشاندر خانواده‌ و در مكتبخانه‌، از قرونگذشتهتا دورة‌ معاصر، موجود است‌. «كليله‌ و دمنه‌» توسطنصرالله منشيدر قرنششمهجريقمريبهفارسيترجمهشده‌ و تا امروز همبرايآموزشكودكان‌ و نوجوانانبهكار رفتهاست‌. كتاببا مدحرسولاكرم‌ (ص‌) آغاز ميشود؛ و طبعاً كودكان‌ و نوجوانانبسيارياينمقدمهرا ميخواندهاند. گفتنياستطيقرونمختلف‌، بيشاز دهبازنويسي‌، گزيده‌ و... از «كليله‌ و دمنه‌»، توسطاديبانمختلفصورتگرفتهاست‌.
كتابمهمديگريكهاز قرنهفتمهجريقمريبهجايمانده‌ و بيشكاز آنزمانتا دورة‌ معاصر مورد استفادة‌ بسيارياز نوجوانانبودهاست‌، «نصابالصبيان‌» است‌. اينكتاباز معدود آثارياستكهدر عنوانآن، براينكهمخاطبآنكودكاستتصريحشدهاست‌. «نصابالصبيان‌» يكلغتنامهعربيبهفارسي‌ و يكفرهنگنامهآموزشياست‌. نويسنده‌ و سرايندة‌ آنابونصر فراهياست‌؛ كهبهسال‌ 640 ه‍ـ . ق.‌ از دنيا رفتهاست‌. اينكتاباز همانقرنهفتمتا دورة‌ معاصر، يكمتنمهمآموزشيبودهاست‌ و دهها شرح‌ و تفسير و تكملهبر آننوشتهاند. «نصاب الصبيان» در ابتدا دويستبيتداشتهاست‌، اما بهمرور، ديگرانابياتيبهآنافزودهاند. تا آنجا كهابياتشاز ششصد بيتنيز فزونگشتهاست‌. در متناصلينصاب‌ (دويستبيتي‌) ابياتيبهآموزشهايدينيكودكاندربارهشخصيتهايدينياختصاصدارد. در اينابيات‌، نامازواج‌، اولاد و موالي‌ (غلامان‌) پيامبر و عشرهمبشره‌ (كسانيكهاهلسنتآنها را بهشتيميدانند) آموزشدادهشدهاست:
نهجفتنبيكهپاكبودند همه
بُد عايشه‌ و خديجة‌ محترمه.‌
با امحبيبه‌، ح‍َ‍ف‍َصهبود و زينب
ميمونه‌، صفيه‌، سوده‌، امسلمه‌.
فرزند نبيقاسم‌ و ابراهيماست
پسطاهر و طيباز در تعظيماست
با فاطمه‌ و رقيه‌،امكلثوم
زينبشمر ار تو را سر تعظيماست‌.
موليدوازدهاستنبيرا يكينبه
ديگر فضالهآنكهنهبيعاست‌ و نههبه
ثوبان‌، رباح‌ و صالح‌ و مدعم‌، يسار و زيد
بورافعوضيمره، كبيسه‌، مويهبه‌.»
در ابياتالحاقي‌ «نصابالصبيان‌» همآموزههايدينيفراواناست‌. مثلاً دربارهسورههايمكي‌ و مدني‌ و اسامي‌ قّراء سبعه‌ (قاريانهفتگانه‌):
«ايقد تو در گلشنجانسرو روان
وز رشكقدتسرو خجلدر بستان
مفعلولنمفاعلنمفاعيلنفاع
ايننوعرباعيهزجاخوبدادن‌.
«نور» و «حج‌»و «انفال‌» مدينيميدان
با «لميكن‌» و «زلزله‌»، «احزاب‌» همان‌.
پنجاول‌ و «قد سمع‌»، «رعد»و «حديد»
«فتح‌» و پس‌ و پيش‌ و «نصر» و «دهر»و «رحمن‌».
ايغاليهسايطر‌ّه‌اتبدر منير
روشنبودتچو مهر تابندهضمير.
مفعولمفاعلنمفاعيلنفاع
تقطيعكناينقطعه‌ و تعليمبگير.
استاد قرائت‌ بشمر پنج‌ و دو پير
بوعمر و علا و نافع‌ و ابنكثير.
پسحمزه‌ و ابنعامر و عاصمرا
از جنسكساييشمر و هفتبگير.
كتابمهمديگر قرنهفتم‌ «گلستان‌» سعدياست‌. «گلستان‌» براياستفادة‌ كودكان‌ و نوجوانانپديد نيامده است؛ اما شواهد فراوانيدر دستاستكهاز قرنهشتمهجريقمريتا امروز، اينكتابيكياز منابعاصليمطالعاتي‌ و درسيكودكان‌ و نوجوانانبودهاست‌. «گلستان‌» معمولاً اولينكتابفارسيبودهكهكودكانپساز يادگيريالفبا و روخوانيقرآن‌، بهمطالعهآنميپرداختهاند. «گلستان‌» در ديباچة‌ خود، پساز ستايشپروردگار، بهمدحرسولالله(ص‌) ميپردازد. اينعبارتشايد فراگيرترينجملاتياستكهكودكان‌ و نوجوانانايرانيطيقرونمتواليدربارة‌ پيامبر ميآموختهاند:
«در خبر استاز سرور كائنات‌ و مفخر موجودات‌ و رحمتعالميان‌ و صفوتآدميان‌ و تتمهدور زماناعني‌، محمدالمصطفيصليالله عليه‌ و آله‌ و سلم
شفيع‌ٌ‌ مطاع‌‌ٌ نبي‌‌ٌ كريم
قسيم‌‌ٌ جسيم‌‌ٌ نسيم‌ٌ وسيم‌.
چهغمديوار امترا، كهدارد چونتو پشتيبان
چهباكاز موجبحرآنرا، كهباشد نوحكشتيبان‌.
بلغالعليبكماله،‌ كشفالدجيبجماله
حسنتجميعخصاله، صلوا عليه‌ و آله‌.»
آخرينكتابيكهاز قرنهفتمهجريقمريياد ميكنم‌ «جوامعالحكايات‌ و لوامعالروايات‌» نوشتة‌ سديدالدينمحمد عوفياست‌. اينكتابدربردارندهداستانها و حكاياتفراوانياستكهگرچهمشخصاً برايكودكان‌ و نوجواناننوشتهنشده‌، اما مستقيم‌ و غيرمستقيممورد استفادهآنانواقعميشدهاست‌. از جملهحكايتهاياينكتابميتوانبهاستدلالامامجعفر صادق‌(ع‌) بر هستيصانع‌، توصيفعلي‌(ع‌) از خداوند، و داستانهايياز جناب عبدالمطلب‌ و سلمانفارسياشارهكرد.
«بهارستانجامي‌» از ديگر كتابهايمهمآموزشيدر ادبياتفارسياست‌. اينكتابرا عبدالرحمنجاميدر سال‌ 892 هجريقمريبرايآموزشپسر نوجوانش‌ و بهتقليد از «گلستان‌» سعديتصنيفكرد. در «بهارستان‌» حكايتهايفراوانيبا حضور اهلبيت‌(ع‌) ديدهميشود. از آنجملهاستحكايتدوستيمعاويه‌ و عقيلبنابيطالب‌ و سخنانمعاويهدر ستايش‌ و منقبتاهلبيترسولالله(ص‌)، حكايتيدر مذمتظلمهايحجاجبنيوسف‌ و صحبتهايشبا عربيبياباني‌، كهدر مقابلاو بهمدحاميرالمؤمنين‌(ع‌) ميپردازد؛ و حكايتيدربارهسخاوتعبداللهبنجعفر. يكحكايتكوتاهاز اينكتابرا ميخوانيم‌:
«اعرابيايبر اميرالمؤمنينعلي‌ ـ كرماللّه‌ تعاليوجهه‌ ـ در آمد و خاموشبنشست‌. ذلفقر و فاقهبر جبيناو ظاهر بود. حضرتامير از ويپرسيد كهچهحاجتداري‌؟ شرمداشتكهبهزبانگويد. بر زميننوشتكه‌ «منمرديفقيرم‌.» حضرتامير ويرا دو حلهعطا داد. و غير از آن‌، مالكهيچچيز نبود.
اعرابييكيرا ردا ساخت‌ و ديگريرا ازار؛ و بايستاد و چند بيتمناسبحال‌، در كمالبلاغت‌ و فصاحت‌، بر بديههانشا كرد.
حضرتامير را بسيار خوشآمد. سيدينار ديگر از حقامير‌َالمؤمنينحسن‌ و اميرالمؤمنينحسين‌ ـ رضياللهعنهماـ پيشويبود، عطا دادش‌. اعرابيآنرا گرفت‌ و گفت‌: «اياميرالمؤمنين‌! مرا توانگرتريناهلبيتمنگردانيدي‌.» و برفت‌.
حضرتامير گفت‌: شنيدماز حضرترسالت‌ ـ صلياللهعليه‌ و سلمفرمود: قيمة‌ كلّ امرء ما يُحسنه‌ (قيمتهركسبهقدر آنچيزياستكهويرا ميآرايد، از محاسنافعال‌ و بدايعاقوال‌).
قيمتمرد، نهاز سيم‌ و زر است
قيمتمرد بهقدر هنر است‌.
ايبسا بندهكهاز كسبهنر
قدرشاز خواجهبسيبيشتر است‌.
ويبسا خواجهكهاز بيهنري
در رهبندة‌ خود پيسپر است‌.»
«خاوراننامه‌»، سرودة‌ ابنحسامخوسفينيز، از كتابهايمهمدينيدر ميانمردمايرانبودهاست‌. اينكتابكهدر سال‌ 830 هجريقمريسرودهشدهاست‌، منظومهايحماسيدربارهجنگهايخيالياميرالمؤمنينعلي‌(ع‌) و مالكاشتر و يكيار ايشانبهنامابوالمحجن‌، در شرقاست‌. در اينافسانه،‌ حضرتعلي‌(ع‌) بهجنگقباد، پادشاهخاور، و تهماسبشاه‌ و صلصالشاه‌، سپاهديوان،‌ اژدها، قوم‌ يأجوج‌ و مأجوج‌ و لشكر جنيانميرود، و آنها را شكستميدهد. اينكتابلبريز از صحنههايخيالي‌ و اغراق‌ و غلو است‌.
«خاوراننامه‌» در ميانمردمعوامبسيار محبوبشد. گرچهعلمايدينبا آنمخالفبودند، اما در محافلمردمي‌ و حتيخانقاهها و مكتبخانهها رواجيافت‌ و تا سالها كودكان‌ و نوجوانانايراني‌، از طريقآن‌، با داستاندلاوريهايعلي‌(ع‌) آشنا ميشدند. اينكتاب‌، تا دورهقاجار هماز خواندنيهايكودكانبود، و حتيمنتخباتكمحجمياز آن‌، برايبچهها منتشر ميشد.
از زمان‌ «خاوراننامه‌» بهبعد، ديگر كتابهايمذهبيتشيع‌، بهجريانغالبادبياتفارسيبدلشد، و بهمرور، آثار مهمادبيفارسيبهاينگونهآثار منحصر شد.
يكيديگر از حكايتنامههايمهمفارسي‌، «لطائف‌ الطوائف‌»، نوشتهفخرالدينعليبيهقياست‌، كهدر قرندهم‌ تأليفشدهاست‌. فخرالدينصفي‌، فرزند ملاحسينكاشفياست‌؛ كهكتاباو با نام‌ «روضة‌الشهدا»، بهمتناصليسوگواريهايشيعيپارسيدر قرونبعد بدلشد. تا آنجا كهشغل‌ و سنتيبهنامروضهخوانيپديد آمد. دو حكايتدربارهكودكيمعصومين‌ (ع‌) از اينكتابنقلميشود:
«بهصحّت‌ رسيدهكهرسول‌(ص‌) در طفوليتامامحسنبا ويمباسطتميفرمود و زبانمعجز بيانرا از دهانبهويمينمود. و چونامامحسنسرخيزبانآنحضرترا ميديد، خندان‌ و شادانميگرديد.
از ابنعباس‌(ره‌) بهصحترسيدهكهروزيرسول‌(ص‌) امامحسنرا بر دوشمباركسوار فرمودهبر هر طرفراهميرفت‌. مرديحاضر بود. امامحسنرا گفت‌: «ركبتنعمالمركوب‌.» يعنيسوار شدهاينيكمركبيرا. حضرترسول‌(ص‌) فرمود: «نعمالراكبهويعنياو نيز نيكسوارياست‌.
در اخبار آمدهكهروزيامامحسن‌ـ عليهالسلام‌ ـ در طفلي‌، حضرترسولرا ـ‌صلياللّه‌ عليه‌ و آله‌ ـ گفت‌: «ايجد بزرگوار! ميخواهمكهبر اشتريسوار شوم‌ و هر طرفبرانم‌.»
حضرتفرمود: «چون باشد اگر منشتر تو شوم‌؟»
امامحسنگفت‌: «بهغايتنيكو باشد
پسحضرتويرا بر دوشمباركخود نشانيده‌، از اينگوشة‌ حجرهبدانگوشهميرفت‌؛ و وقتآنحضرت‌، بهغايتخوشگشتهبود.
در آنحال‌، حضرتامامحسن‌(ع‌) گفت‌: «ايجد بزرگوار! شترانرا مهار باشد؛ و شتر منمهار ندارد
حضرت‌، هر دو گيسويمشكبار بهدستويداد و فرمود كه‌ «اينمويها مهار تو باشد
پسامامحسنهر دو گيسويآنحضرتبهدستگرفت‌؛ و حضرترسول‌ (ص‌) را كيفيتحالزيادهگشت‌.
باز امامحسنگفت‌: «ايجد بزرگوار! شترانآواز برآرند و عفكنند؛ و شتر منعفنميكند
حضرترا از اينسخنكيفيتيبهغايتعظيمروينموده‌، آواز برداشت‌ و عفكرد. درينوقت‌، جبرئيلاز سدرة‌المنتهيخود را بهحجرة‌ طاهرة‌ آنحضرترسانيد و گفت‌: «يا رسولالله (ص‌)! زباننگاهدار ؛ كهبهيكعفگفتنتو، درهايرحمتالهيوا شد و لُج‍ّه‌هايمغفرتنامتناهيبهجوشآمده‌، موجبهاوجرسانيد. و بهعزترب‌ّ العزة‌، كهاگر يكبار ديگر عفكني‌، خلقاولين‌ و آخريناز عذابخلاصيابند و طبقاتهفتگانة‌ دوزخ‌، ابدالابدينخاليماند
جلالالدينروميدر اينمعنيسرودهاست‌:
«باز نگار ميكشد، چونشترانمهار من
ياركشيستكار او، باركشيستكار من‌.
اشتر مستاو منم‌، خارپرستاو منم
گاهكشد مهار من‌، گاهشود سوار من‌.
اشتر منچونعفكند، وز سر ذوقكفكند
هر دو جهانتلفكند، در كفشهسوار من‌.»
«حملهحيدري‌» از مهمترينداستانهايمذهبيفارسياست‌. اينكتابرا باذلخراساني،‌ كهاز دربايانحكومتگوركانيهند بود، در وصفدلاوريهايحضرتعلي‌(ع‌)، بهسبكشاهنامهسرود. اينكتابدر سال‌ 1123 هجريقمري با مرگباذلناتمامماند؛ و بعدها بيشاز دهمتمميا مشابه‌، براساسكتاباو، سرودهشد. همچنين‌، كتاباو بهزبانهايتركي‌، سندي‌، اردو و گجراتيترجمهشد، و بر اثر آن‌، شغليبهنام‌ «حملهخواني‌» پديد آمد. مردمدر طولسالحملهخوانيميكردند و در عزاداريها، روضهخواني‌. كتابباذلچنانساده‌ و جذاببود كهعملاً بهيكياز متوننوجوانانهبدلشد.
برايآشنا شدنبا شيوة‌ قصهگوييباذلدر «حملهحيدري‌»، ابياتآغازينداستان‌ «بيمار شدنحسنين‌ و نذر كردناميرالمؤمنين‌» را ميخوانيم‌:
«بهدستمبدهجام‌ و دستانشنو
يكيقصة‌ حقپرستانشنو.
چنينگفتراويكهشاهنجف
ز بيتالله آمد بهبيتالشرف‌.
پساز چند روزيحسنبا حسين
همانبرجتطهير را زيب‌ و زين
زدوش‌ و كنار رسولخدا
بهبالين‌ و بستر گرفتند جا.
ز تبرويهايمباركبهتاب
بهسانگلاز تابشآفتاب‌.
ز گرميچنانخشكلبها كهنم
نماندهبهمقدار تن‌، حالهم‌.
بدندر عرقنبضدر اضطراب
چو برقيكهجستنكند از سحاب‌.
حرارتبهجلد و پياستخوان
دويدهبدانسانكهدر جسم‌، جان‌.
چوشير خدايحميد مجيد
جگر گوشهها را بدانحالديد
بناليد در نزد يزدانپاك
بماليد رويمباركبهخاك‌.
بگفت‌: «ايكريماللهوايصمد
بهحقمحمد كهنزدتبود
فزوناز حقوقهمهانبياء
حسين‌ و حسنرا شفا كنعطا
در آنوقتايننذر را كرد نيز
كهصحتچو بخشد كريمعزيز
بهآندو جگر گوشة‌ دلفروز
پيشكر آن‌، روزهگيرد سهروز.
در آننذر گشتند با او رفيق
همهاهلاو از عبيد و عتيق‌.
دعايشبهعز اجابترسيد
بهايشانشفا داد، ربمجيد...»
يكيديگر از كتابهايمشهور به‌ «حملة‌ حيدري‌»، سرودة‌ راجيكرماني‌، در زمانفتحعليشاهقاجار است‌. گرچهموضوعكتابنبردهايحضرتعلي‌(ع‌) است‌، اما شاعر، بهمناسبتهايمختلف‌، بهكربلا گريز ميزند. يكياز بخشهايطولانيكتاب‌، ماجرايبهميدانرفتنقاسمنوجوان‌، عروسي‌ و شهادتاوست‌. چند بيتيرا از «اذنميدانخواستن‌» او ميخوانيم‌:
«سلاحپدر ساز زيبتنم
بدانجوشنآرا تنروشنم‌.
كلهخودِ خود بر سرمتاجكن
سر و پيكرم‌، رشكمعراجكن‌.
از اينگونهگردياگر يار من
ببينيدر ايندشت‌، پيكار من‌.
نهمنزادة‌ سبطپيغمبرم
نهمندودة‌ گلشنحيدرم‌؟!
منميار دلبند شير خدا
بهيكحملهاينلشكر آرمزجا.
نگهكنبر و يال‌ و كوپالمن
ببيننيرويبازو و بالمن‌.
كتابهاييمثل‌ «جلاءالعيون‌» و «عينالحيوة‌» از علامهمجلسي‌ و منظومه‌ «جذبهحيدري‌» از ميرزا ابوطالبفندرسكي‌ و يا «افتخارنامهحيدري‌» از ميرزا مصطفيافتخار العلما، با تقريظآيتالله العظيمآشتيانينيز در زمانناصرالدينشاهمنتشر شد.
با اينحال‌، قصههايعاميانهمذهبي‌، چهدر زمانصفويه‌ و چهدر دورانقاجار، بيشترينرواجرا در ميانمردم‌ و در مكتبخانهها داشتند.
از جملهكتابهايآموزشيبرايكودكان‌، «كتابحسنين‌» است‌. اينقصة‌ خيالي‌، ماجرايربودهشدنحسنين‌(ع‌) در كودكياست‌. كهدر پيآن‌، حضرتعلي‌ (ع‌) بهجنگجادوگران‌ و كافرانميرود وايشانرا آزاد ميكند. اينكتاب‌، تا اواخر دورة‌ قاجار همدر مكتبخانهها و خارجاز آن‌، مورد استفادة‌ بچهها بودهاست‌.
از ديگر كتابهايمذهبيويژهكودكان‌، مثنوي‌ «ضامنآهو»ست‌؛ كهدر اصلاز پردههايتعزيهبودهاست‌.
از كتابهايمهممذهبيكهبرايآموزشكودكانبهكار ميرفته‌ و مورد تأييد عوام‌ و روحانيان‌، هر دو، بودهاست، از «عاقوالدين‌» ميتوان نامبرد. نسخههايبهجا ماندهاز اينداستان‌، حجمها و روايتهايمختلفيدارند. اما اصلداستان‌، مربوطبهپسرياستكهچونمادرشاز او ناراضيبوده‌، در عالمقبر عذابميشدهاست‌. تا آنكهپيامبر(ص‌) از مادر ميخواهد كهاو را ببخشد تا روحجوانبهآرامشبرسد. مادر، خواهشپيامبر و پساز او علي‌(ع‌)، فاطمه‌ (س‌) و امامحسن‌(ع‌) را نميپذيرد. اما وقتيداستانامامحسين‌(ع‌) را از زبانخودِ آنحضرتميشنود، ميپذيرد كهپسرشرا ببخشد؛ و خود، از دوستانحسين‌(ع‌) محسوبشود.
ابياتآغازيناينداستان‌، چنيناست‌:
گوشكنايشيعة‌ نيكو نهاد
داستانيتازهآوردمبهياد!
گويماينكقصهسلمانفارس
بود از اصحابشهنيكو اساس‌.
رفتروزيدر بر خيرالانام
از ارادتكرد بر احمد سلام‌.
گفت‌: «ميخواهممرا رخصتدهي
تا رومامروز در سمتبقيع‌.
فاتحهخوانمبر اهلآنقبور
تا رهممنساعتياز شر و شور.
از بلايغمدميراحتشوم
از قضايفلك‌، من ايمنشوم‌.»
اينداستانكهحدود صدوپنجاهبيترا شاملميشود، چنينبهپايانميرسد:
«حكمشد از خالقربجليل
بر پسر آتشگلستانچونخليل‌.
بار الها حرمتخونحسين
از كرمبخشا گناهخافقين‌.
والدينجمله‌، حقِ مصطفي
كنتماميرا ز فرزندانرضا.
يكبهيكرا جملهاز رحمتببخش
دستساقيكنتو سيراباز عطش‌.
جملههستيمرو سياه‌ و نااميد
روز محشر ساز ما را رو سفيد.
بار الها اينفقير مبتلا
تو ببخشا بهشهيد كربلا.
بار الها بانيوخوانندهرا
همببخشاينعاصيشرمندهرا
از ديگر كتابهايبا مضمونمذهبي‌ و از معدود كتابهاييكهمشخصاً دخترانرا مخاطبقرار دادهبودند، «كلثومننه‌» است‌. اينكتابتوسطيكياز روحانيانبهنامآقا جمالالدينخوانساري‌، در دورة‌ صفويتاليفشد؛ و در حقيقت‌، مضمونآن‌، پيرايهزدايياز دينبود. نويسندهدر اينكتاب‌، بهذم‌ و هجو اعتقاداتخرافيزنان‌ و پيرزنان‌، كهظاهر مذهبيدارند، پرداخته‌، و سعيدر زدودنپيرايهها و خرافاتاز دينداشتهاست‌.
در قروناخير، برخلافقروناوليهتمدناسلامي‌، نوعيفاصلهگرفتنميانروحانيان‌ و مردمدر تأليفكتابهايدينيديدهميشود. اما برخياز علما، با عنايتبهضرورت‌ تأليفكتابهاييبرايمردم‌ و بويژهبرايكودكان‌ و نوجوانان‌، سعيدر تبليغصحيحدينكردند. در دورة‌ قاجار و با رواجصنعتچاپ‌، يكياز گروههاييكهبه تأليفكتاببرايكودكان‌ و نوجوانانپرداختند، روحانياننوگرا و اصلاحطلببودند.


منابع‌:

1. خودآموز نصاب‌؛ ابونصر فراهي‌؛ شرححسنزادة‌ آملي‌؛ كتابفروشياسلاميه‌؛ 1374 قمري‌.
2. نصابالصبيان‌؛ ابونصر فراهي‌؛ تصحيححسنانوري‌؛ مركز نشر دانشگاهي‌؛ 1372.
3. كارنامهدانشورانايران‌ و اسلام‌(مجموعهچند جلدي‌)؛ نويسندگانمختلف‌؛ اهلقلم‌؛ 1380 و 1381.
4. از گذشتهادبيايران‌؛ دكتر عبدالحسينزرينكوب‌ ؛ الهدي‌ ؛ 1375.
5. متنكاملكليله‌ و دمنه‌؛ عبدالعظيمقريب‌؛ انتشاراتطاهري‌.
6. باغهميشهسبز؛ مهديالماسي‌؛ انتشاراتمدرسه‌؛ 1377.
7. گلستانسعدي‌؛ تصحيحمحمدعليفروغي‌؛ مطبوعاتيحاتم‌.
8. تاريخادبياتكودكانايران‌؛ (جلدهاي‌ 2و 3) ؛ محمدهاديمحمدي‌ و زهرهقايني‌؛ نشر چيستا؛ 1380.
9. پندنامهنياكان‌؛ بهكوششبهروز ايماني‌؛ اهلقلم‌؛ 1380.
10. عاقوالدين‌ (تشريفآوردنپنجتنآلعبا عليهمالسلامبهقبرستانبقيع‌)؛ چاپسنگي‌؛ كتابفروشيمحمدحسنعلمي‌؛ (بيتا).
......................................................................................................................
منبع:فصلنامه اصحاب قلم ، شماره 2