چند شعر از سید علی کاشفی خوانساری...
سید علی کاشفی خوانساری نه تنها برای من که برای بسیاری از دوستان و کسانی که به نوعی با او آشنا هستند(حتی اگر این آشنایی کوتاه بوده باشد) در یک کلام انشان بسیار نازنینی است
سید ساده است و بی ریا...حرف هایش مثل شعرهایش بر دل آدم می نشیند و غم درون آن را برای ما خوشایند می کند. سید علی جدای از این جزو نخستین کسانی بود که به طور جدی من را با دنیای روزنامه نگاری آشنا کرد و اجازه داد تا تجربه کنم.
این چند شعر از مجموعه "لالایی های لا لیلایی" او که نشر پنجگاه منتشر کرده است و دیروز از طرف او به من هدیه شد انتخاب شده است
۱-
تمام شده ام اما
چرا تمام نمی شوم؟
۲-
عقل
به صد لشکر خونخواه
دشمنت می دارد
دل
به صد ملک ویران
صدایت می کند
من اما
میان
نظاره و اندوه
و تردد میان تردی تردیدها
۳-
آقای دیکنز
آرزوهای بزرگ
همیشه بزرگ نیست
شاید پیپ خوشبخت بود
اگر استلا
در آن سالهای بی خبری
برایش یک آف می گذاشت
۴-
داشتنت
غزلی را می مانست ناب
که یک مصرعش را بیش نسروده اند