مجموعه داستان های هری پاتر، پدیده و اتفاقی بزرگ و جهانی است. گرچه با سلطه رسانه ها و فراگیری تنش های روانی ‏اجتماعی، در سال های اخیر، اقبال پیش بینی نشده و همگانی نسبت به پدیده های هنری، در موارد متنوعی روی داده است. با ‏این حال میزان و چگونگی اقبال به هری پاتر، هم چنان اتفاقی خاص و شگفت آور است. میزان فروش این کتاب، ترجمه سریع ‏آن به ده ها زبان، ساخت فیلم، کارتون، بازی رایانه ای، اسباب بازی ها و... همه خبر از یک اتفاق می دهد. ‏
مشهورترین داستان های کودکان که جهانی شده اند، شازده کوچولو یا جوجه اردک زشت هستند که باز در مقایسه با ابعاد ‏اقتصادی و اجتماعی تأثیر هری پاتر رنگ می بازند. به راستی علت توفیق هری پاتر در چیست؟ این مجموعه، چه ویژگی هایی ‏داشته که این رویکرد عظیم را به ارمغان آورده است؟ ‏
منتقدان ادبی، همگی، کم و بیش از این اتفاق اظهار شگفتی یا حتی ناخرسندی کرده اند. داستان های هری پاتر، از ‏منظرهای گوناگون، داستان های کم ارزشی شمرده می شوند. نقدهای فراوانی نوشته شده و عناصر مختلف این داستان را ‏برشمرده اند که از سایر کتاب ها و داستان  ها وام گرفته شده است.‏
ضعف های تکنیکی داستان، توسط روزنامه نگاران بررسی و اشتباهات نویسنده در پیرنگ و ناهماهنگی جلدهای مختلف ‏آشکار شده است. نویسندگان مشهور هم طبیعی است که از این کتاب انتقاد کرده باشند؛ چرا که نویسنده هری پاتر ترکیبی ‏است که پیش از چاپ این کتاب، نه تنها کتابی ننوشته که هیچ قصه ای هم در مجلات به چاپ نرسانده است. البته من منکر ‏برخی ارزش های داستانی هری پاتر نیستم؛ گرچه این توانایی ها به شکلی جوششی و فطری و حتی اتفاقی به دست آمده باشد. ‏با این حال، یقین دارم نباید دلایل این موج جهانی و شهرت افسانه ای را تنها در تکنیک و زیبایی های اثر جست و جو کرد. با آن ‏دیدگاه های بدبینانه هم که همه این توفیق را ناشی از هم دستی رسانه ها و بنگاه های اقتصادی می دانند، هم داستان نیستم. در ‏این نوشته کوتاه، می خواهم بگویم هری پاتر به بزرگ ترین مسئله و نیاز روز جهانی پاسخ داده و ناخودآگاه، با روح زمان، هم سو ‏و هم نوا شده و این توفیق عظیم، حاصل این هم نوایی و هم صدایی است.‏
به نظر من، هری پاتر یک داستان آخرالزمانی یا آپوکالیپس است. هر چند جاذبه های عوامانه هم به آن افزوده شده است. ‏داستان های مکاشفه یا آخرالزمانی، داستان هایی هستند که درباره پایان جهان صحبت می کنند.‏
اعتقاد به آخرالزمان، یک کهن الگو و باور مشترک و دیرینه بشری است. انسان ها فارغ از دین و آیین و نژاد خویش در طول ‏تاریخ، بر این باور بوده اند که عمر جهان روزی به پایان خواهد رسید. براساس این باور، مسیر کلی اتفاقات تاریخ، به یک نقطه ‏پایان می انجامد و آن جا تکلیف همه مسائل روشن خواهد شد. در طول تاریخ و در فرهنگ های مختلف، داستان های آخرالزمانی ‏گوناگونی نگاشته شده که مشهورترین و جذاب ترین آن ها پیشگویی ها بوده اند. ‏
شباهت هایی که سبب می شود هری پاتر را در ردیف داستان های آخرالزمانی طبقه بندی کنیم، از این قرارند:‏
‏1ـ خطری بزرگ همه انسان ها را تهدید می کند،
‏2ـ این خطر، تنها توسط عده معدودی شناخته و درک می شود، ‏
‏3ـ این انسان ها که سیر و سلوک، حکمت و زندگی خاصی دارند، برای نجات کل جهان در برابر آن خطر به پا می خیزند،
‏4ـ یک منجی با حکم الهی به نجات بشر می آید،
‏5ـ رویارویی منجی با خطر جهانی، رویارویی خوبی ها و بدی هاست. در این مواجهه از نیروهای مافوق طبیعی استفاده می¬‏شود،
‏6ـ عاقبت، خوبی بر بدی پیروز می شود.‏
این ویژگی ها که زیر بنای کلی داستان هری پاتر را شکل می دهد، انگاره ها و گزارهایی کاملاً آخرالزمانی اند. هری پاتر کسی ‏است که توسط نیروی مافوق انسانی (خدا)، باقی نگاه داشته شده و زنده و محفوظ مانده است. توانایی و قدرت اعجاب آور او ‏خدادادی است و ربطی به آموزش و فراگیری و ریاضت ندارد. ‏
هری پاتر یادآور کهن الگوی چیرگی کودک معصوم، بر طاغوت جبار است. (موسی در آب، عیسی در گهواره، داوود نوجوان ‏در برابر جالوت، انتخاب شموئیل نوجوان، برای رهبری بنی اسرائیل).‏
‏ ولدمورت هم اهریمن یا چهره منفی فر زمانی است که از کهن الگوی دجال یا آنتی کریست، الهام گرفته شده است.‏
در طول داستان، درمی یابیم که او در دوره های گذشته، با اسامی دیگری ظهور کرده است. او فردی غیر اخلاقی، شقی و ‏نژادپرست است. وی خون را مایه برتری می داند و فضلیت های اخلاقی و انسانی را هجو می کند و معتقد است بیش تر مردم دنیا ‏که خلقت و خون اصیل ندارد، لایق مرگ اند. ‏
نشان روی پیشانی هری پاتر، اقتباسی صریح از جمله کتاب مکاشفات یوحنا (18 ـ 15: 13) است که دجال نشانه هایی روی ‏پیشانی دشمنان باقی می گذارد.‏
کهن الگوی مادر مهربان و فداکار، در این داستان نقش تعیین کننده ای دارد. مادر هری یک نو ایمان تلقی می شود که با ‏همه وجود، به خوبی ها سر سپرده و جان خویش را ایثار کرده است. روح او یاری گر هری و عشق او گره گشای هری در ‏دشواری هاست. در این داستان، خانواده و اخلاق، به خوبی تکریم می شوند و جادوگران، سالکانی هستند که گرچه ظاهری رندانه ‏دارند، در باطن افرادی کاملاً اخلاقی و انسان دوست هستند.‏
آن ها در زندگی ظاهری، چیزی از عوالم باطنی خود را بر نامحرمان آشکار نمی کنند و در کسوت افراد فرودست جامعه، بدون ‏آزار دیگران و استفاده از توانایی های خود، به زندگی عادی مشغول اند؛ گرچه در عالم معنا جایگاهی فراتر از عوام دارند.‏
هری پاتر، دانسته یا نادانسته، قصه مقابله نهایی خیر و شر است؛ همان نبردی که در ادبیات مسیحی، به نام «آرماگدون» و ‏در ادبیات یهودی به نام «هرمجدون» می شناسیم.‏
اندیشیدن به آخرالزمان، مهم ترین دغدغه بشر، در دو دهه اخیر بوده است. نوستراداموس، سال 1989 را سال غلبه «محور ‏شرارت» و تصرف جهان توسط ایرانیان و آغاز جنگ های «پایان تاریخ» ذکر کرده بود. وقتی این سال گذشت، همه توجه ها به ‏روز 6/6/1996 معطوف شد؛ چرا که عدد 666 را آشکار می کرد که مکاشفات یوحنا، از آن به عنوان عدد تعیین کننده نام برده ‏بود. هم زمان با افزایش احساسات و نگرانی های جهانی، عده ای چشم به راه سال 1996م ماندند که حاصل جمع سه عدد 666 ‏بود و پس از آن چشم به راه ماندند که 999 آن، معکوس 666 بود. در یک نظر سنجی که در سال 1998، در مجله تایمز به ‏چاپ رسید، نشان داد که 51 درصد مردم امریکا اعتقاد دارند که آخرالزمان فرارسیده است. هم زمان با نزدیک شدن سال2000، ‏هزاره گرایان(‏millennialists‏ ) سمینارها و همایش های متعددی برپا کردند. سندرم 2000 فراگیر شد و جامعه شناسان، از ‏ظهور جنون هزاره ای خبر دادند. نقل مکان به مکان های خاص، خودکشی های دسته جمعی و ظهور ده ها مسیح و مهدی ‏ساختگی، در این سال گزارش شد. مکاتب انتظار (‏messianism‏ )، در میان مسیحیان، اقبال یافتند. کارشناسان به جست و¬‏جوی دجال و سفیانی و سید حنی و دیگر چهره های آخرالزمان براساس متون یهودی، مسیحی و اسلامی، در میان چهره های ‏سیاسی جهان پرداختند، ده ها فیلم آخرالزمانی  دینی و خواه آخرالزمانی  های طبیعی، تکنولوژیک، علمی ـ تخیلی و اسطوره ای که ‏پایان جهان را ناشی از حمله موجودات فضایی، مشکلات محیط زیستی یا نافرمانی صنایع بشری می دانند، ساخته شد.‏
فیلم هایی مثل ماتریکس، ترمیناتور، ارباب حلقه ها، مومیایی، بازگشت مومیایی، عقرب شاه، بیگانه، روز استقلال، گودزیلا، ‏عنصر پنجم، جنگ ستارگان، پایان روزگار، برخورد عمیق، قله دانته و... شاهد انسجام و قدرت یافتن یهودیانی است که چشم به ‏راه ظهور مسیح اند. همین طور مسیحیان راست گرایی که بازگشت مسیح را انتظار می  کشند و مسلمانانی که موعود آل محمد را ‏به انتظار نشسته اند و زردشتیان و هندوانی که بنابر باورهای خویش، زمانه را با آن چه درباره آخرالزمان شنیده اند، هماهنگ می¬‏یابند. در امریکا اقبال شدید به امور مذهبی مشاهده می شود.‏
‏ جورج بوش پسر مردی لائیک است. بنابر ادعای خودش در یکی از صبح های سال 1995، شاهد حلول روح القدس در خود ‏بوده و ایمانش را تجدید کرده است. او به جریان راست گرایان افراطی مسیحی و یهودیان اصولگرای صهیونیست می پیوندد و از ‏حمایت پروتستان های بنیادگرا بهره مند می شود. وی بنابر باورهای دینی و باور عمیق به فرا رسیدن آخرالزمان، عبارت های ‏‏«عدالت بی پایان» و «جنگ صلیبی دوم» را به کار برده و اولین رئیس جمهور بنیادگرا، از میان راست گرایان افراطی مسیحی ‏است.‏
مسئله آخرالزمان، در رسانه ها و گزارش های رسمی کم تر نمود داشته، ولی مسئله اصلی دنیای امروز، به ویژه غرب و به طور ‏خاص امریکاست. برای همین، هری پاتر که در انگلیس، تنها از سوی خوانندگان و مجلات عامه پسند مورد توجه قرار گرفته ‏است، در امریکا مورد توجه شدید منتقدان صاحب نام و جشنواره های دینی و اجتماعی قرار می گیرد و محمل تفاسیر مختلف، از ‏سویه ها و رویه های گوناگون واقع می شود و ده ها سایت اختصاصی هری پاتر ویژه نخبگان و اندیشمندان ایجاد می شود. این که ‏فرق مختلف مسیحی و کلیساهای مختلف، گاهی این کتاب را تحریم کرده اند و گروه هایی مثل برخی کلیساهای پروتستان ‏امریکایی، در مقابل کلیسای انگلیگان، به دفاع از این کتاب پرداخته اند، نشان دهنده ارتباط پنهان، اما عمیق کتاب با باورهای ‏دینی است.‏
حال، با این پرسش روبه روییم که خانم رولینگ، چگونه توانسته در سال های پایانی قرن، این دغدغه مشترک جهانی را در ‏کسوت ادبیات و با بیانی غیر مستقیم، اما جذاب، مطرح کند و کتابش این چنین در شرق و غرب عالم، فراگیر شود؟ بی شک، این ‏توانایی حاصل برنامه ریزی و تعقل نبوده، بلکه ناشی از نوعی سلوک فردی در ریاضت های خاص روانی نویسنده بوده است. ‏رولینگ فردی که کاملاً فقیر و تحت فشار بوده است. او از انجمن های کمک به افراد بی خانمان و بی بضاعت، کمک های ناچیز ‏دریافت می کرده و بیش تر عمر خود را به سکونت های کوتاه مدت در شهرهای مختلف و مناطق دورافتاده پرداخته است. هم¬‏چنین، از حمایت خانواده محروم بوده و در تحصیلات وکسب درآمد، همواره با شکست روبه رو شده است. او به برکت این ‏ریاضت ها، انزوا و خلوت فردی خویش، به مکاشفات و الهامات دست یافته است. برای همین، منفصل از دنیای رسمی ادبیات، ‏نشریات و ناشران، در گوشه یک خیابان مستضعف نشین، در حالی که کالسکه دختر گرسنه اش را ـ که نام پدری در شناسنامه او ‏ثبت نشده ـ در کنار خود دارد، بزرگ ترین داستان زمانه را خلق کرده است؛ داستانی که نه با قواعد فانتزی می خواند و نه با ‏رئالیسم جادویی یا سورئالیسم. ‏
داستانی که به تمام معنا یک حماسه است؛ حماسه ای برای انسان امروز که قلبش به او گواهی می دهد که نبرد نهایی خوبی ‏و بدی نزدیک است و انسانی که با همه وجود، مشتاق پیروزی نیکی ها بر زشتی هاست.‏