o سيدعليكاشفيخوانساري o نامكتاب: درياپريكاكلزري o شاعر و نقاش: گليترقي o ناشر: نشر و پژوهشفروزانروز o چاپاول: 1378
o شمارگان: 3300 نسخه o تعدادصفحات: 92 صفحه o بها: 450 تومان
بهتازگيقصهمنظوميازخانمگليترقيبرايكودكانمنتشر شدهاستكهنكاتتوجهبرانگيزيدرآنبهچشمميخورد. اينقصه منظومكهبالحنقصههايعاميانه و متلهاتنظيمشدهمثلهراثر ديگريازنقاطضعف و قوتنسبيبرخورداراستومخصوصا لغزشهايزبانيآنجايبررسيدارد. بااينهمههدفايننوشته پرداختنبهاينجنبههانيست. نكاتيكهطرحخواهدشدتنهادرباره محتوادرونمايه و پياماينكتاباست و لذانقدادبينيست.
آنچهدرپيميآيدتنهادغدغهها و نگرانيهاييكخواننده معموليكتاباستكهخودرادوستداركودكاناينمرز و بومميداند.
قهرمانداستانيكپريدريايياست. ايندختركهازنظرجنسي تركيبيازانسانوماهياستشخصيتيكاملاانسانيدارد. اواز يكنواختيزندگيدردرياخستهشدهاست و برايبهرهبردنازلذتهاي زندگيخاكيازدريابيرونميآيد و باپسرنوجوانيدوستميشود.
پسرازاوسواستفادهميكندوپريغمگين و افسردهبهدريا بازميگردد. پسازچنديپريغمهايشرافراموشميكند و از تجربههايشيرينيكهداشتهباافتخاريادميكند و آنرانشانهاياز رشد و كمالخودميداند. محتوا و مضموناينداستاندردوشاخه قابلبررسياست: 1 مسائل جنسياخلاقيتربيتي 2 رويكرد منفيبهدين 1 مسائل جنسي و تربيتي درموردپرداختنبهمسائل جنسي و تشريحدقيق و پردهدري نفسانياتانسانيدرحوزهادبياتبحثهايفراوانيجرياندارد.
رويكردغالبافكارعمومي و حاكميتكشورتاكنونمخالفچنين مسائليبودهاست و ازسويديگربرخيازاهلقلمآنراجزضروري ادبيات و لازمهقوتيكاثرادبيدانستهاندومخالفهرگونهنظارت حذف و سانسوردراينحوزههستند. بااينهمهآنچهكليه صاحبنظرانازطيفهايگوناگونجامعهاعمازقانونگذاروالدين هنرمنداندانشگاهيان و.. . خواهمذهبي و خواهغيرمذهبيدرآن اشتراكنظردارندلزوماجتنابازطرحمسائل جنسيبرايكودكان و
ضرورترعايتموازيناخلاقي و تربيتيبرايايشاناستاينمورد حتيدرآزادترينكشورهاهمقانونيپذيرفته و مقبولاستبرايمثال طبقماده 2 قانون 1949 فرانسه « نشرياتويژهكودكان و نوجوانان نبايدهيچگونهتصويرداستانگزارشستونمخصوص و مطلبي معرفهواداريازتبهكاريدروغدزديتنبليلااباليگرينفرت بيبند و باريياتماماعماليكهجرم و جنايتمحسوبميشوند و يا بهنحويباعثانحرافاخلاقيكودكان و نوجوانميگردند.. . در برداشتهباشندهمچنيننبايدهيچگونهآگهييااعلانتجارتيرا دربارهنشرياتيكهطبيعتاباعثانحرافاخلاقيكودكان و نوجوانان ميگردندداراباشند » . ماده 14 اينقانونحتيمحدوديتهاييبراي نشرياتبزرگسالانكهدردسترسكودكانقراردارندقائل شدهاست:
« نشرياتيازهرنوعكهبهدليلخصوصيتغيراخلاقييامستهجن آنهايابهسبببزرگنماييمطالبمربوطبهجنايتياخشونت تبعيضيانفرتنژاديترغيببهاستفادهنگهداريياقاچاقمواد برايجوانانخطرآفرينندنبايدبهصورتعموميتوزيعشوند و به افرادزير 18 سالفروختهشوند. وزيركشورملزمبهنظارتبراجراي دقيقاينقانوناست. » دركشورآسياييهندنيزقانونيبهنام « قانون نشرياتمضربرايافرادجوان » وجودداردكهمطابقآن « نشريهمضر بهمعنايهرنوعكتابمجلهنوشتارورقهروزنامهيانشريهمشابه ديگراستكهبهكمكتصويريابدونآنياتنهاباتصويرداستانهايي رابهطوركاملياحاويقسمتهايعمدهايازموارد: ارتكاباعمال ضداخلاقيارتكاباعمالخشونتآميزياآزاردهندهحوادثمشمئز
كنندهياوحشتانگيزارايهميكندبهنحويكهنشريهدرمجموع باعثگمراهي و انحراففردجوانچهبهصورتتقليد و چهبه صورتتشويقبرايارتكاببهاعمالضداخلاقيياخشونتآميزيا آزاردهنده و ياهرنوعاعمالمشابهميشود. » و برايايننشريات و
فروشندگانآنمحدوديتهايقائل شدهاست. درضوابطچاپ و نشر كتابهايكودكان و نوجوانانايراننيزكهعليالقاعدهبايدشاهداجراي آنباشيمدربخشاول « هدف و پيامكتاب » ازجملهكتابهاييكه « با نشرآنموافقتنخواهدشد » آمدهاست: « اصطلاحاتولغاتمستهجن
و سبكبههرانگيزه و ازجملهبهبهانهتعليم و ترويجفرهنگبومي
و ياتبعيتازاصلواقعيتگراييدرداستاندرنوشتهبهكاررود.
» داستاندرياپريكاكلزريداستانيدرمخالفتباچهارچوبهاي محدودكنندهسنتيبرايدختراناستكهآنهاراازارتباطباجنس مخالفمنعميكند. اما « پري » نميخواهدمحدودتسليمباشد و
آرزويآزاديدارد. اوتاميتواندازمحيطخانهاشبدميگويد و
معتقداستاگردرآنمحيطبستهبماندخواهدگنديد. بههمينخاطر تصميمبهتغييرميگيرد: « پاشمبرمبهبندربهكافهغضنفربهسينما عروسيكلاسرقصخصوصي » اوپندهايديگرانرانميپذيرد:
« پندشماآبكيهمستحقشيشكيهبخوايننخواينميرمميرمبه عشقرقص و كافهلباسپوشيدمثلبادهولهولكيراهافتاد » او ابتدادرخشكيحيران و سرگرداناستتااينكهبايكپسربرخورد ميكند: « يكدستيخوردبهشونهاشتلنگريبهگونهاشديديه پسرراسراسي.
. .
باچشمهاج و واجشخيرهشدهبهتاجش. »
پسركهبرخلافعاشقانقصههايشرقيحوصلهبچهبازي و سوز و
گداز و فراقهايطولانيرانداردخيليزودبهسراغاصلمطلب ميرود: « توآدميياماهينجيب و سربهراهي » اوخيليعجله دارد: « اسمتچيهسليطهبيچادر و شليته » و چنددقيقهبعدبدون تعارفوخجالتميگويد: « بشينيهكمروزانومدوشيزهاييا خانوم » پريهمازاينبرخوردبسيارمشعوفاست: « خانومپسريبا عشوهباصدهزاركرشمه » شروعبهتعريفازپسر و دلبريميكند:
« چهنكتهدانوفاضلينچهباشعور و عاقلين
. . .
دهانمثل غنچهايچهگونهايچهچالكيزگيل و خالوسالكيعجب سرينگاهگرممحشري » بعدازايندوعاشقسينهچاكبهگشت و
گذار و تفريحميروند و « تمامروزبهخندهمثلدوتاپرندهقايم موشكتوبيشيپنهونشدنيهگوشه.
. .
بعدشيهچرتعالي هردوحاليبهحالي.
. .
يهترسناگهانييهبهتگنگآنييه دلهرهبينشونرفتتوجونهردوشون.
. .
يهويشگونسفت و
ريز.
. .
امادوبارهخواهشيهعالمهنوازشپشتحمومكاشي يهماچدادنيواشي » بعدهمپري و كاكلزريتاصبحكنارهم ميمانند و صبحانهراهمكنارهمميلميكنند. اما « ازبختبدهمون وقتيهپيرمردسرسختديديهپريبيحياابركمونچشمسيا نشستهباناز و قرباخنده و هر و كرتنگدلزلفعلي » داد و هوار پيرمردباعثميشودكه « دوعاشقبيگناهكنارهممثلماهپريدن ازجايشونلرزهبهاندامشونزلفعليرنگشسفيددلشتوسينه تپيدپريروگرفتتوبغلدويدبهسويجنگل » ايندوعاشق بيگناهمرارتفراوانيميكشندتاازچنگمردمفراركنند. وقتي دوبارهخلوتحاصلشدپريميگويد: « ميخواهمبيامزنتشم.
. .
شببخوابمكنارت » وشروعبهناله و دلبريهايعاشقانهميكند. اما كاكلزريديگرتمايليبهاوندارد و پريراازخودميراند.
اصرارهايبعديپريوجلوهفروشيهايشهمبينتيجهاست: « تنم بلورچينهچشمامدوتانگينه
. . . .
داشتنمنيهحسنهبذارمن
و لاينونبخورمن و نوشجون » پريبيمارميشود و چهلروزدر تبميسوزد. درهمينحالدريابهدادپريميرسد. اواعتقادداردكه دخترشآنچهبايدميآموختهآموخته و ديگربايدبهخانهبرگردد. اوبه ماهيهاتاكيدميكندكهكسينبايدپريراشماتت و سرزنشكند.
« پريپدرسوختهدرساش و آموختهوقتشديگررسيدهخوب و
بدوچشيده.
. .
پاشينبرينمثلبادبدونداد و فرياددخترم و
بيارين » لذا « صدتاپريبادستهگلساز و دهلديمبل و ديمبل بامرهموزخم و دوارقصكنوندسبهدعا » بهاستقبالپري ميروندابتداپريازكاريكهكردهپشيمانميشودامازودتغيير عقيدهميدهد: « گفتايخداخرشدمحسابيمنترشدمكاكلزري كلكبود
. . .
خركچيپشمالوخنگ و بيريخت و هالوديدي چهطورولمكردلگدزد و لهمكرداماهرچهبود « يادتنتميزش » از خاطرپرينميرفت. برايپريچندانمهمنبودكه « دمبطلاش دريده » شدهبود و بهمرور « درددلشخودبهخوديهذرهشديه نخود » و دوبارهشروعبهكارهايقبلازجمله « چشچرونيتو سرسرا » نمود. اوخيالكاكلزريراپيشخودتصوركردكههنوز « روي لباشيهبوسه » دارد و هنوز « زمزمهنفسهاش » بهگوشميرسد. با تصوردوبارهكاكلزري « يهحسكيفآور.
. .
دويدتوقلب و
خونشتاانتهايجونش » بههمينخاطرازاتفاقاتپيشآمده احساسخرسنديميكند: « گفتايخداكوربودمازهمهكسدور بودم
. . .
تولاكخودگرفتار.
. .
بيخبرازديگري.
. .
نهكسي ازمخبرداشتتخمخود و شكستميهبارهبيرونجستم. » سپسبه خاطراينتجربهافتخارآفرينجشنشاديبرپاميكند و ازدوستان خودمنجمله « اختاپوسعشرتيهميشهلختوپتي » دعوتميكند دراينمهماني « شاپرياقرميدادنموهاشون و فرميدادن.
. .
پشتك و واروميزدن.
. .
چشاشخمارسرشفكلدسبهكمر اختاپوسرقصميكردمثلعروسنهنگپيرباساكسيفونجاز ميخوندتوميكرفون
. . .
چشمحسودبتركهكوركور » درپايان نويسندهپنداخلاقيخودرااعلامميكند و خطاببهپريميگويد:
« خانومپريمرمريازعلاشقكاكلزرينشستهروياوجي.
. .
ببينكجارسيديخوب و بدچشيديصاحبدنياشديخودت يهدرياشدي » و دستانبهپايانميرسد.
فكرميكنمتوضيحبيشترينيازنباشدتاقبولكنيمكهاين داستانبهتشريحموشكافانهرابطهجنسييكدختر و پسرميپردازد.
ازآندفاعميكند. مزاحمانآنهاراتقبيحميكند. حضوردرمكانهايي مثلكافهكلاسرقصخصوصيمجالسمهمانيرقص و پايكوبيرا تشويقميكند. دخترانيراكهتجربهجنسيندارندتحقيرميكند.
خطراترابطهنامشروعراناچيزوبيارزشجلوهميدهد. پدران ومادرانرابهايجادزمينهتجربهجنسيبرايكودكان و سرزنشنكردن آنانتشويقميكند و چنينتجربههاييراسببرشد و كمالآنان معرفيميكند. بهمواردمذكورميتواندلبستگينويسندهبهكلمات زشت و مشمئز كنندهرانيزافزود: « تواونهمهشانس و تفوگرد و
غبار » . « رو و آشغال و تاپاله
» « عجيبخرين
» ! « چهبويخوب پشگلي. . . منخرچرونلاتم. . . باالاغگوش. . . يهدخترولنگار.. . توسر خنگخرم. . .
» « يهدخترحسابيخل
» « آهايپريمگهخري » و. . .
توجهداشتهباشيمكهشكل و شمايلشيوهنگارش و تصاويركتاب نشانميدهدكهبايككتابكودكان و نهنوجوانانروبروييم.
2 رويكردمنفيبهدين درضوابط و چاپ و نشركتابهايكودكان و نوجوانانمصوب شورايعاليانقلابفرهنگيدرهمانبخش 1 « هدف و پيامكتاب
» درفهرستكتابهايممنوعالانتشارميخوانيم: « اساسدين و اصول و
احكامآننفيشدهباشدياآنكهباايجادتطابق و تشابهبين شخصيتهايمنفييامذهبيهاقصدالقايچنينمضامينيوجودداشته باشد. » و دربخش 2 درمورد « شخصيتهايكتاب » آمدهاست: « طرح شخصيتهايمنفي (چهدرداستانهايواقعي و چهدرافسانهها و
داستانهايتمثيليرمزي) بهشكليكهمنجربهايجادتطابقهاييدر موردآنهاباشخصيتهاييگرددكهمظهراسلامشناختهميشوندمجاز نخواهدبود. » بهطوركليداستانخانمترقيراميتواننهتنها داستانيغيردينيبلكهضدديننامگذاشت. داستانياعبارت معروف « يكيبوديكينبود » آغازميشود. امااز « غيرازخدا هيچكسنبود » خبرينيست. كليهشخصيتهايمنفيداستانافرادي مذهبيمعرفيميشوند و كليهرفتارهايبدايشانبهمذهبنسبت دادهميشود.
كاكلزريهمانپسريكهبادختررابطهجنسيبرقرارميكندوبعداو رارهاميكند « زلفعليذولفقار » نامداردنامداردكهاشارهايصريح بهنامحضرتاميرالمونيناست: « گفتپسركباخندهاسمشريف بندهزلفعليخانذوالفقارمالدهاتشهسوار » ويادرجايديگري نويسندهبههمينناماورامعرفيميكند: « اماعليذولفقاربچه صحرا و مار » جالباستآنجاكهپسر و دخترمعاشقهميكنندوازنظر نويسندهپسرچهرهايمثبتدارداوكاكلزريناميدهميشوداماآنجا كهقصدبيوفايي و تركپريراداردازاوبهعنوان « عليذوالفقار »
يادميشود. اينپسركهشخصيتمنفيداستاناستفرديمذهبي است. اوباوعدهرفتنبهتعزيهقصدفريبپريرادارد: « شباش ميريمتعزيه
. . .
اونقدهخوشميگذره » دليلفريبكارياوترس ازگناهوصواباست: « اماعليذوالفقاربچهصحرا و ماربامنطق دهاتيشباهوشتيزخاكيشفهميدتواينزمونهعصرخريد وچونهدنيايوغوغصاحابترس و گناهوصوابعشققشنگ ماهيشمحكمبهمرگهازپيش » پرينيزبيوفايياوراناشياز اعتقاداتمذهبياشميداندوبهاونهيبميزند: « گفتعاشقكم نفسيهپاجلودوپاپسهمشبهفكرچارهدعاواستخاره » او برايترككردنپرسعيدغديررابهانهميكند « پاشمبرمكهديره فرداعيدغديره » مادرپريدرياهمعيبزلفعليراديندارياو ميداند: « زلفعليمالخاكه
. . .
واسادهروزمينهفكرنماز و
دينه » نويسندهآنجاكهميخواهدازشادابيدوبارهپريفراموشكردن اشتباهاتشبهعنواناقداميمثبتيادكندميگويد « بدونحرف ودعا » ايناتفاقميافتد. پيرمرديكهباچهرهايمنفيمجلسعيش پريوكاكلزريرابههمميزندنيزيكفردمذهبياستواعتقادات مذهبياوبهمسخرهگرفتهميشود: « ا. بختبدهمونوقتيهپير مردسرسختديديهپرييبيحياابروكمونچشمسيانشسته باناز و قرباخندهوهروكرتنگدلزلفعليهواركشيدياعلي يهآدمهكهدمدارهيهماهيهكهسمدارهدسنزنيننجاستهدرد وبلاوآفته » همچنينيكيازاحكامفقهياسلامموردتمسخرقرار ميگيرد: « اسمننهامزيورگناصيغهشدهبهكدخدا » اوحضرتيونس يكيازپيامبرانالهيرامسخرهميكند. « مثلجنابيونسبيكس
و كار و مونس. » اودرچندجايداستانشباهمسانقراردادنمقدسات الهي و تشبيهاتزشتبهتحقيراينمقدساتميكوشد و مثلاقسمبه خدا و قسمبهيكقاطرراكنارهم و همشانقرارميدهد: « خداخودش ميدونهبهمرگاينقاطرم » ويا « جونننهامبهقرآن » اوهمين شيوهرادربارهمناسكدينيبهكارميگيرد: « رقصكنونسينه زنون » ويا « رقصكنوندسبهدعا » مطابقنظرنويسندهانسانهاي مذهبيحتيبهزنبرادرخودنظرسودارند. كاكلزريبرايمنصرف ساختنپريازازدواجباخودميگويد: « داداشغلامبيكاره قاچاقچيسيگارهميندازدتبهقلابميخوردتمثلآب
. . .
قورتتميدهدرستهمثلهلوباهسته » آخرينابتكارخانمترقي تصريحايشانبهرويدادنآناتفاقات و چنينحالوهواييدرزمان حاضرودردورانانقلاباسلامياست. چراكهسينماييكهپريبا آرزويآنازخانهفرارميكندمطابقنقاشينويسنده « سينما »
انقلاب » نامدارد.
تكمله افرادجامعهباهمتفاوتهايزياديدارندوهركدامباتوجهبه سابقهميزانسلامتروانياعتقاداتوديدگاههايسياسياجتماعي
و تربيتيميتوانندبهخلقآثارمتناسبباروحيهخودبپردازند. اما عقبسليمحكمميكندكهمطابقيكعقلجمعيوبهشيوهايمعقول
و مردمسالارانهعمومآحادهرجامعهبهطورمستقيموغيرمستقيم قوانينضوابط و چهارچوبهاييبرايآثاريكهنشرعموميمييابند تعريف و قراردادكنندتامانعبرهمزدننظموامنيتجامعه و آسيب ديدنحريمعمومي و حقوق و آزاديهايسايرافرادشوند. ايننظامها درچهارچوبقوهمقننه (قانونگذاري
) قوهقضاييه (نطارتبرقانون و
مجازاتمتخلفين) و قوهمجريه (طراحراهكارهاياجرايي و مجريآن سياستها) عملياست. همچنيننهادهايمدني و مردميهمچون مطبوعاتوانجمنهايمردمي و تخصصيهمچونانجمنحمايتاز حقوقكودكانانجمنهاينويسندگانانجمنهاياوليا و مربيان و. . .
ميتوانندبهعنوانناظرانيآگاهبرحفظحرمتها و چهاچوبها و تامين سلامتوامنيتمعنويكودكاننظارتكنند و مانعنشركتابهايي شوندكهباباورها و مقدساتعمومييكجامعهدرتعارضاستويا آيندهكودكانمعصومميهنمانراتهديدميكند. نگارشكتابهاياين چنينيكاريسختهنرمندانه و تكرارناشدنينيست. مهمپيشبيني راهكارهاييمنطقيقانوني و تعريفشدهبرايجلوگيريازچنين اقداماتغيرمسئولانهاياست. نميدانمچراباخواندنكتابخانم ترقيبهيادايرجميرزاافتادم. اوگرچهپيشگام و سرآمدادبيات اروتيكمعاصربود و گرچهازدشمنيبادينواعتقاداتدينيكوتاهي نميكرداماآنجاكهباكودكانسر و كارشميافتادجزازادباخلاق و
ميهندوستينظموتدبيرواحترامصحبتينداشت. امادرموردخالق
« بيتا » پساز 35 سالكارادبيودرسالمنديخواندنچنينكتابي جايشگفتيدارد.
o
توضيح: .1 كليهاستناداتبهقوانينسايركشورهابااستفادهاز مقاله « نظامحقوقينشرياتويژهكودكانونوجوانان » نوشتهسركار خانمدكتررويامعتمدنژاددر « سالنامهمطبوعاتكودكونوجوان
» شماره 2 و 3 صورتگرفتهاست .
.2 « بيتا » فيلميكهبراساسفيلمنامهاينوشتهگليترقي همسرشهژيرداريوشدرسال 1351 ساختواثريپيشتازوشاعرانه درمذمتروشنفكرانبود.
گليترقيمتولد 1318 درتهراناست . قصهنويسيراازسال 44
آغازكرد. « منهمچهگواراهستم » و « خوابزمستاني » مهمترين داستانهاياوست. پدراولطفالهترقي (مديرمجلهترقي و نماينده مجلسحكومتپهلوي) قصههايفراوانينوشتكهازنظرادبيكم ارزش و موضوعاصليآنمسائل شهوانيبود. گليترقيكهاستاد دانشگاهبود و دستينيزبهترجمهداشتپسازانقلاباسلاميدر پاريسساكنشد. (منبعفرهنگداستاننويسانايرانحسن عابديني
)
+ نوشته شده در ۱۳۷۸/۰۵/۱۰ ساعت توسط سید علی کاشفی خوانساری
|