طاهرهصفارزادهمادرهمهٔمابود. اینرانهازبابشعر و مبالغهمیگویم. نه؛ یاماهنرمندانیکهخودراهنرمنددینینامیدهایم، بایدخودرابیمادربدانیم و یاآنکهاگرقراربودهمادریداشتهباشیم ، مادریجزاونمیتوانستیمبرایخودماندست و پاکنیم.
مامادرمانراسالهابودکهازیادبردهبودیم. آخر، مادرداشتن خیلیسختبود. بیمادرزندگیآسودهترمیگذشت. برایهمین، سالهابودکهاورابهحالخودرهاکردهبودیم و هریکراهخودرامیرفتیم.
*
مادرطاهره، پنجاهسالپیش، نهالشعرمقاوتدینیرادرباغچهکوچکدفترشکاشتهبود. نهالیکههمهٔبزرگانشعر و هنرانقلاببیشکساعتهادرسایهسارآنآرمیدهاند. آنسالهاصفارزادهبرایکودکانکارگرانشرکتنفت، ازعدالت و برابریسخنگفت و اخراجشد. «کودکقرن»اشطلیعهدارشعرکودکمقاومتشد و زبانزدعوام و خاصان. کاشمیشدامروز، «کودکقرن» راتکثیرکرد و بهآدرسهمهٔمدرسهها و مهدکودکهایغیرانتفاعیپستسفارشیکرد.
*
همهٔهنرمندانیکهطیاینسیسالدرحوزهٔهنریبالیدهایمبهاومدیونیم. سی و یکسالپیشجمعیازبزرگان و علمدارانهنر و ادبیاتدینیبامحوریتصفارزاده «کانونفرهنگینهضتاسلامی» رابنیانگذاشتند. باپیروزیانقلابهمهٔآنجمعدرگیرکارهایاجرایی و مسؤولیتهایدولتیشدند. مادرطاهرهکههنوزاعتقادداشتکارفرهنگیازکارهایسیاسیمهمتر و مؤثرتراستباجمعیازهنرمندانجواندرکانونتنهاماند و همهٔباراجرایی و مالیآنبردوشمادرافتاد. کمیبعدجوانترهاپیشنهاددادندکهنامکانونبه «حوزهٔاندیشه و هنراسلامی» تغییرکندتاهمانگونهکهدرحوزههایعلمیهبهتقویتعلوماسلامیمیپردازند، دراینحوزهنیزطلبههاییبهفراگیری و یاددهی و تولیداندیشه و هنردینیبپردازند. سفرهٔباصفایمادرکهمدعیان و متولیانتازهیافت، مادرفرزندانشرادعاکرد و ازکنارسفرهپاشد. سفرهسالبهسالپررونقترشدامابهجایدستپختمادر ....
*
" درکوچههایتنگبنارساگرسیزدهسالهایدیدید کهدنبالارابهٔماهاراجه و بانومیدود و قلوهسنگپرتابمیکند اوپسرمناست"
مادرمیگفت: شماکهادبیاتکودککارمیکنید، بهبچههابگوییدبادبادکهایشانراهرچهبالاتر و دورتربفرستند، بهآنسویغروبمباداقصههایتانبهدخترها و پسرهابگویدکهازلببامبیایندپایین!
*
ششـهفتسالپیشگفتم: مادرمیخواهیممجموعهکتابیآماده و منتشرکنیمبهنام «زبانمادری» بیا و شماهمسایهٔبالایسرمانباش.
جمعخوبیدرستشد. مادر، سیدمهدیشجاعی، مصطفیرحماندوست، جوادمحدثی و غلامعلیحدادعادل. منهمخدمتگزار و پادو و دبیرمجموعهبودم. افسوس، اینبارهممادرراناامیدکردیم. ناشریکهپشتشبهبیتالمالگرمبود، انگیزهایبرایکارنداشت. هفتهشتجلدازمجموعهفراهمشداما ..... مادر! اینیکیراهمببخش.
*
یکجلداز «قرآنحکیم» رابهدستمداد. گفتم «امضابفرمایید». باخندهگفت: خداخودشامضاکرده. گفتبرایاینکتابحقالترجمهنخواستهاست. گفتهمهٔناشرانمجازندکتابرابیهیچهزینهایچاپکنند. بعدهمشروعکردبهتوضیحشیوهٔکارش و ریزبینیها و شیرینیها و سختیهایترجمه. ببخشمادر! ماهمیشهوقتنداشتیم! گفتمخیلیزودمیآیمتاباهمدربارهٔاینترجمهصحبتکنیم.
اماتهدلممیدانستمکهنخواهمآمد. کاشحوصلهمیکردمتامیگفتیچرامعنای «الرحمنالرحیم» با «الرحمن و الرحیم» فرقدارد.
*
گفتممیخواهیمدرحوزهٔهنری، «دفترهنر و ادبیاتبیداری» درستکنیم. مادردوبارهذوقکرد، دعاکرد و ایدههایخوبیداد. مادرباورنکردهبودکهماسالیچندتاازایندفترها تأسیس و تعطیلمیکنیم. هنوزآرمانهای «کانونفرهنگینهضتاسلامی» درذهنشبود. هنوزمیخواستشعر و ادبیاتمقاومتدرهمهٔدنیا "طنین" اندازشود. میخواستهمهٔبچههایش، قلمشانقلوهسنگباشد و ایستادهبنویسند.
*
کاشلااقل سؤالهایمراپرسیدهبودم. دلممیخواستیکاسمبگویم و مادرشروعکندبهگفتنخاطرهها. میخواستمبپرسمآنسالهاآقایخامنهای، بیشترشعرنومیگفتیاغزل؟ نعمتمیرزادهانقلابیتربودیاگرمارودی؟ بهجتیشفق و گلزادهغفوری و پرویزخرسندهمبهجلساتشمامیآمدند؟ حبیبالهپیمانهمشعرمیگفتیاشعرهایشمارانقدمیکرد؟ رخصفت، تهرانی، شریفینیا، محمدعلینجفی، مهرداداوستا، سیدحسنحسینی و ... کیآمدند و کجارفتند؟ برخوردجامعهٔروحانیتمبارز و هیأتهای مؤتلفهباشماچگونهبود؟ نهضتآزادی و مجاهدینچطور؟ رابطهٔشمابابچههایحسینیهارشاد و آیتفیلم و مسجدجوادالائمهچطورشکلگرفت؟.....
*
مادرجان! حالادیگرچهوقتاین سؤالهاست. دوبارهسرتاندردمیگیردها! منازکجابدانمچراکسیبرایسیسالگیحوزههنری، حتییکمجلسختمبرپانکرد. منازکجابدانمچرا رئیسجمهور و رئیسفرهنگستانادبیات، زودترازمسؤولانحوزههنریفوتشماراتسلیتگفتند! منازکجابدانمحوزههایعلمیهطیسیصدسالگذشتهبیشترمنحرفشدهاندیاحوزهٔهنریطیسیسال! منازکجابدانمچرامیخواهندازبالاتاپایینحوزههنریمثلوزارتارشادیابهقولشماوزارتفرهنگ و هنرشاهنشاهیاداری و دولتیشود! مادرجان! منازکجابدانمچراادبیاتمقاومت و عدالتدرایرانکمرنگشده و شعلههایشبهکشورهایمنطقهگرفتهاست! مادرجان! حالاکمیآرامباشید، کمیبخوابیدتاسردردتانبرایهمیشهخوبشود.