یادداشتهای یك سفر غیرقانونی ـ 2
از اهواز تا مهران پنج ساعت راه است و این راه پر از ایستهای بازرسی. به هر بازرسی یك دروغ میگوییم: مهمان سازمان تبلیغات ایلام هستیم، در ارشاد سخنرانی داریم، از حوزهی هنری اهواز به حوزهی هنری ایلام میرویم، دوستان خبرنگارمان از مرز برمیگردند به استقبالشان میرویم و... به هرحال بازرسیها را یكی یكی رد میكنیم. جالب اینكه بیشتر ماشینها هم بدون آنكه كارتهای رنگارنگ ما را داشته باشند، بیهیچ مشكلی عبور میكنند. انگار این كاغذهای سبزرنگ از هر كارت و برگهی مأموریتی معتبرتر است!
حكایتی از شیخ عباس قمی را برای رضا و محسن تعریف میكنم. گروهی از بستگان و خانوادهی شیخ عباس راهی سفر كربلا بودهاند. پسر ده ـ دوازدهسالهای نیز همراهشان بوده كه تذكره و گذرنامه نداشته است و مأموران مرزی مانع عبورش میشوند. به شیخ عباس میگویند تو كه نام فرزندانت را در تذكره داری، بگو این پسر، فرزند من است تا مشكل حل شود. شیخ میگوید: «من هیچوقت برای زیارت كربلا كه یك امر مستحب است، مرتكب حرام دروغگویی نمیشوم». لذا همهی گروه از مرز به قم بازمیگردند.
ادامه نوشته
حكایتی از شیخ عباس قمی را برای رضا و محسن تعریف میكنم. گروهی از بستگان و خانوادهی شیخ عباس راهی سفر كربلا بودهاند. پسر ده ـ دوازدهسالهای نیز همراهشان بوده كه تذكره و گذرنامه نداشته است و مأموران مرزی مانع عبورش میشوند. به شیخ عباس میگویند تو كه نام فرزندانت را در تذكره داری، بگو این پسر، فرزند من است تا مشكل حل شود. شیخ میگوید: «من هیچوقت برای زیارت كربلا كه یك امر مستحب است، مرتكب حرام دروغگویی نمیشوم». لذا همهی گروه از مرز به قم بازمیگردند.
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۸/۱۴ ساعت توسط سید علی کاشفی خوانساری
|